پارت ¹⁰ مافیای من
ا/ت:
مگه من ملکم که منو دزدیده واییییییییییی خدا اینهمه دختر چرا منو آخه آورده اینجا
انقد با خودم حرف زدم که در باز شد باز شد
بایک مردی که تا بحال ندیدمش مواجعه شدم خیلی هیکلی بود منو ۴ تا از این خدمتکارارو بیاری یجا یدونه اینم نمیشیم
اومد دستمو گرفت هی با خودش میکشوند
گقتم منو داری کجا میبری گفت حرف نزن ارباب دستور داده ببرمت زیر زمین
یه حس خیلی بدی داشتم نمیدونم چرا
منو برد پایین تو یه اتاق که هیچی دیده نمیشد گفت بشینم رو این صندلی وقتی نشستم سری دستمو بست نمیدونم چرا داشت اینکارو میکرد داد میزدم تهیونگ هوی تهیونگ چرا گفتی منو به این صندلی عوضی اهاییییییی با توهم کجایییییی.......
یدفعه تهیونگ اومد تو اتاق گفت چی گفتی یبار دیگه حرفتو تکرار کن چرا لال شدی بگو چیگفتی
از ترس نمیتونستم حرف بزنم
تهیونگ:
به یکی از نگهبانا گفتم بره ا/تو ببره تو زیر زمین تو اتاق شکنجه باید این دختر اون عوضی رو شکنجه بدم
اون پارک چانگ یو چجوری مادر پدر منو شکنجه میداد منم دخترشو شکنجه میدم تا بفهمه چغد عذاب اوره
پارک جانگ یو من ترو میکشم
زندت نمیزارم یکاری میکنم با دستای خودت قدرتو بکنی .......
رفتم زیر زمین که ا/ت داد میزد تهیونگ کجایی عوضی چرا من اینجا بستی از این چیزا
که عصبی شدم تاحالا کسی به من نتونسته بگه تو بعد این وروجک به من میگه عوضی
سری رفتم تو که تا منو دید لال شد
گفتم داشتی چی میگفتی حرفی نمیزد گفتم لال شدی بگو چیگفتی
ا/ت:
خیلی ازش میترسم
ولی نمیدونم چرا تو این ترس یا حس خوب هم هس بهش یکم حس خوبی دارم.....
تهیونگ اومد سمتم گفت میدونی چرا ترو دزدیدم
چرا
چون میخام پدرتو بکشم میخام انتقام خانوادمو که ازم گرفته رو بگیرم
میخام ترو شکنجه بدم تا پدرت تسلیم شه
وقتی اینو گفت بغزم گرفته بود
با بغی که داشتم گفتم
پدر من قاتل نیستتتتتتت
هست
قاتل نیست
گفتم قاتله اون خانوادمو ازم گرفت
یکاری میکنم پشیمون شه
پدرم قاتل نیست (با گریه داره میگه)
راوی:
یدفعه تهیونگ شلاغی که زمین افتاده بودو برداشت و خیلی محکم به ا/ت زد که جیغش کل عمارتو گرفته بود
همینجوری داشت ا/تو میزد که دیگه خسته شد و سری رفت بیرون
ا/ت:
نمیدونم چیشد که یدفعه به سوزش بدی بدنم حس کردم به جیغ کشیدم تهیونگ داشت منو شلاغ میزد......)
(نیم ساعت بعد........)
تهیونگ خسته شدو رفت بیرون
دیگه کم کم داشت چمشام سیاهی میرفت که دیگه چیزی نفهمیدم........
پایان پارت ¹⁰
امید وارم خوشتون اومده باشه
دارم سعی میکنم پارت هارو زیاد بنویسم پس شماهم حمایت کنید خوشگلا😇🥰💕✨️
مگه من ملکم که منو دزدیده واییییییییییی خدا اینهمه دختر چرا منو آخه آورده اینجا
انقد با خودم حرف زدم که در باز شد باز شد
بایک مردی که تا بحال ندیدمش مواجعه شدم خیلی هیکلی بود منو ۴ تا از این خدمتکارارو بیاری یجا یدونه اینم نمیشیم
اومد دستمو گرفت هی با خودش میکشوند
گقتم منو داری کجا میبری گفت حرف نزن ارباب دستور داده ببرمت زیر زمین
یه حس خیلی بدی داشتم نمیدونم چرا
منو برد پایین تو یه اتاق که هیچی دیده نمیشد گفت بشینم رو این صندلی وقتی نشستم سری دستمو بست نمیدونم چرا داشت اینکارو میکرد داد میزدم تهیونگ هوی تهیونگ چرا گفتی منو به این صندلی عوضی اهاییییییی با توهم کجایییییی.......
یدفعه تهیونگ اومد تو اتاق گفت چی گفتی یبار دیگه حرفتو تکرار کن چرا لال شدی بگو چیگفتی
از ترس نمیتونستم حرف بزنم
تهیونگ:
به یکی از نگهبانا گفتم بره ا/تو ببره تو زیر زمین تو اتاق شکنجه باید این دختر اون عوضی رو شکنجه بدم
اون پارک چانگ یو چجوری مادر پدر منو شکنجه میداد منم دخترشو شکنجه میدم تا بفهمه چغد عذاب اوره
پارک جانگ یو من ترو میکشم
زندت نمیزارم یکاری میکنم با دستای خودت قدرتو بکنی .......
رفتم زیر زمین که ا/ت داد میزد تهیونگ کجایی عوضی چرا من اینجا بستی از این چیزا
که عصبی شدم تاحالا کسی به من نتونسته بگه تو بعد این وروجک به من میگه عوضی
سری رفتم تو که تا منو دید لال شد
گفتم داشتی چی میگفتی حرفی نمیزد گفتم لال شدی بگو چیگفتی
ا/ت:
خیلی ازش میترسم
ولی نمیدونم چرا تو این ترس یا حس خوب هم هس بهش یکم حس خوبی دارم.....
تهیونگ اومد سمتم گفت میدونی چرا ترو دزدیدم
چرا
چون میخام پدرتو بکشم میخام انتقام خانوادمو که ازم گرفته رو بگیرم
میخام ترو شکنجه بدم تا پدرت تسلیم شه
وقتی اینو گفت بغزم گرفته بود
با بغی که داشتم گفتم
پدر من قاتل نیستتتتتتت
هست
قاتل نیست
گفتم قاتله اون خانوادمو ازم گرفت
یکاری میکنم پشیمون شه
پدرم قاتل نیست (با گریه داره میگه)
راوی:
یدفعه تهیونگ شلاغی که زمین افتاده بودو برداشت و خیلی محکم به ا/ت زد که جیغش کل عمارتو گرفته بود
همینجوری داشت ا/تو میزد که دیگه خسته شد و سری رفت بیرون
ا/ت:
نمیدونم چیشد که یدفعه به سوزش بدی بدنم حس کردم به جیغ کشیدم تهیونگ داشت منو شلاغ میزد......)
(نیم ساعت بعد........)
تهیونگ خسته شدو رفت بیرون
دیگه کم کم داشت چمشام سیاهی میرفت که دیگه چیزی نفهمیدم........
پایان پارت ¹⁰
امید وارم خوشتون اومده باشه
دارم سعی میکنم پارت هارو زیاد بنویسم پس شماهم حمایت کنید خوشگلا😇🥰💕✨️
۳.۵k
۰۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.