عشق غیر منتظره part ²⁵
انچه گذشت
توی اتاق کارم بودم که
part ²⁵
ته ویو
که برای گوشیم پیام اومد
تبلیغاتی بود
پیام:بیا تو برنامه***انلاین خونه برای مسافرتت رزرو کن
اول اومدم رد کنم اما چراغ بالای سرم روشن شد و یه فکری به سرم زد با ات بریم بوسان
_ات؟
+جانم؟
_میای یه لحظه
+اومدم
+جانم؟
_ات نظرت چیه بریم بوسان چند روز بمونیم
+باشه بریم
_اخ جون
+پس من برم
_کجا؟
+وسایل هامون رو جمع کنم
_ب*وس من چی میشه
+مسخره (میره و یه ب*وس سطحی به ل*ب تهیونگ میزنه )
+خب مستر کیم الان میتونم برم؟
_بله خانم کیم
+🤭
ات رفت منم از همون برنامه یه اتاق توی یکی از هتل ها رزرو کردم (عکس اتاقشون رو میزارم)
که کوک زنگ زد
×سلام داداش چطوری
_سلام مرسی تو خوبی
×خوبم قربونت چه خبر هیونگ؟ چیزی دست گیرت شد؟
_اره
×خب بگو میشنویم
_مگه دیگه کی اونجاست؟
×جیمین هیونگ هم هست
٪سلللللللللللام
_سلام
٪خب بگو دیگه مردم از فضولی
_(تعریف ماجرا)
×عووو چه عاشقانه
_راستی امروز هم می خوایم با هم بریم بوسان
٪عووو به سلامتی خوش بگذره
_قربونت فعلا
×٪بای
ات ویو
تهیونگ گفت بریم بوسان پس باید وسایل هارو جمع کنم که میونگ زنگ زد
(همه حرف هایی که جیمین و تهیونگ و کوک زدن
ات و میونگ هم میزنن و ات ماجرا رو براش تعریف میکنه)
بعد از حرف زدن با میونگ وسایل هارو جمع کردم و شروع کردم به حاضر شدن که ......
بچه ها واقعا معذرت میخوام بابت دیر گذاشتن چون این چند روز حال روحی خوبی نداشتم و بازم بابت کم بودن معذرت میخوام چون الان خسته ام امروز روز سختی داشتم ولی فردا براتون پارت جدید میزارم قول میدم
بازم ببخشید😔😔😔
توی اتاق کارم بودم که
part ²⁵
ته ویو
که برای گوشیم پیام اومد
تبلیغاتی بود
پیام:بیا تو برنامه***انلاین خونه برای مسافرتت رزرو کن
اول اومدم رد کنم اما چراغ بالای سرم روشن شد و یه فکری به سرم زد با ات بریم بوسان
_ات؟
+جانم؟
_میای یه لحظه
+اومدم
+جانم؟
_ات نظرت چیه بریم بوسان چند روز بمونیم
+باشه بریم
_اخ جون
+پس من برم
_کجا؟
+وسایل هامون رو جمع کنم
_ب*وس من چی میشه
+مسخره (میره و یه ب*وس سطحی به ل*ب تهیونگ میزنه )
+خب مستر کیم الان میتونم برم؟
_بله خانم کیم
+🤭
ات رفت منم از همون برنامه یه اتاق توی یکی از هتل ها رزرو کردم (عکس اتاقشون رو میزارم)
که کوک زنگ زد
×سلام داداش چطوری
_سلام مرسی تو خوبی
×خوبم قربونت چه خبر هیونگ؟ چیزی دست گیرت شد؟
_اره
×خب بگو میشنویم
_مگه دیگه کی اونجاست؟
×جیمین هیونگ هم هست
٪سلللللللللللام
_سلام
٪خب بگو دیگه مردم از فضولی
_(تعریف ماجرا)
×عووو چه عاشقانه
_راستی امروز هم می خوایم با هم بریم بوسان
٪عووو به سلامتی خوش بگذره
_قربونت فعلا
×٪بای
ات ویو
تهیونگ گفت بریم بوسان پس باید وسایل هارو جمع کنم که میونگ زنگ زد
(همه حرف هایی که جیمین و تهیونگ و کوک زدن
ات و میونگ هم میزنن و ات ماجرا رو براش تعریف میکنه)
بعد از حرف زدن با میونگ وسایل هارو جمع کردم و شروع کردم به حاضر شدن که ......
بچه ها واقعا معذرت میخوام بابت دیر گذاشتن چون این چند روز حال روحی خوبی نداشتم و بازم بابت کم بودن معذرت میخوام چون الان خسته ام امروز روز سختی داشتم ولی فردا براتون پارت جدید میزارم قول میدم
بازم ببخشید😔😔😔
۵.۶k
۳۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.