اولین حس...پارت سی و دو
اولین حس...پارت سی و دو
الیزا به دفتر اطلاعات رفت نگاهی به پنج تا صندلی که چیده شده بود، انداخت و لبخند زد و پشت میز کار خودش با لپ تاپ مشغول کار شد،بعداز نیم ساعت سون و بقیه به دفتر اومدن و روی صندلی هاشون نشستند:
فرانک:خوش اومدی.
گابراهام:بهتری؟
الیزا:ممنون.بریم سراغ کارمون؟
ون:ما اماده ایم.
الیزا:قبل از اینکه برم ماموریت یه ایده ای بهتون دادم...
سون: بزرگترین بانک کره؟
الیزا:درسته...به رئیس گفتین؟
ون:نه منتظر بودیم خودت بیای،میترسیم مخالفت کنه.همیشه خودش میگفت چیکار کنیم و ما فقط بقیه رو هماهنگ میکردیم و نقشه رو میچیدیم.
الیزا:رئیس با من،بعد از اینجا میرم پیشش تا نظرشو بدونم ،قبلش باید یه چیزایی رو درباره اون بانک بفهمیم. دیشب بعد از اینکه مرخص شدم رفتم، ولی بانک بسته شده بود.
گابراهام:ما تو این مدت درباره این بانک خیلی تحقیق کردیم،بگو چی میخوای بدونی؟
الیزا: شنیدم دو تا وزیر که با هم شریک اند و به نوبت رئیس بانک هستند،میخوام بدونم کی جاهاشون رو عوض میکنن؟
ون: من شنبه رفتم و دیدم یکیشون اومد بیرون.شنبه ها ساعت پنج صبح وقتی هیچ کس نیست و بیشتر مردم خوابند، یه ربع همدیگه رو ملاقات میکنند و چای میخورند بعد با یه تیم حفاظتی عالی،جابه جا میشن.
الیزا:پس توی همین یه ربع باید پولا رو بدزدیم.
سون:چییییی؟فقط یه ربع؟
فرانک:چجوری پولارو بدزدیم؟
الیزا:خوشبختانه تو مدتی که بیمارستان بودم بهش فکر کردم،نیازی به جوراب کشیدن روی سرمون و تفنگ گرفتن نیست فقط باید وقتی دارن چایشون رو میخورن و نگاهشون به مانیتور نیست،کامپیتورشو هک کنیم.
گابراهام:چقدر پوله؟ارزش این همه ریسکو داره؟میدونین اگه پلیس گیرمون بیاره چه بلایی سرمون میاد؟
الیزا:فعلا نمیدونم.
ون:یعنی ما به خاطر هیچی داریم جونمونو به خطر میندازیم؟
الیزا:باید صبر کنید تا بفهمم چقدره.
فرانک:دستتو یکم بچرخون.
الیزا:چرا؟
فرانک:میخوام ببینم چی نوشته..."زود خوب شو"
الیزا از گردن فرانک گرفت:
الیزا:به چه اجازه ای روی دست من این مضخرف رو نوشتی؟
فرانک دست الیزا رو کنار زد:
فرانک:من ننوشتم.
الیزا اب و دستمال رو برداشت و تلاش میکرد نوشته ی روی دستش رو پاک کنه،پاک نمیشد فقط کم رنگ تر شد:
الیزا:دروغگوی عوضی.
الیزا بلند شد و به اتاق جیمین رفت...
الیزا به دفتر اطلاعات رفت نگاهی به پنج تا صندلی که چیده شده بود، انداخت و لبخند زد و پشت میز کار خودش با لپ تاپ مشغول کار شد،بعداز نیم ساعت سون و بقیه به دفتر اومدن و روی صندلی هاشون نشستند:
فرانک:خوش اومدی.
گابراهام:بهتری؟
الیزا:ممنون.بریم سراغ کارمون؟
ون:ما اماده ایم.
الیزا:قبل از اینکه برم ماموریت یه ایده ای بهتون دادم...
سون: بزرگترین بانک کره؟
الیزا:درسته...به رئیس گفتین؟
ون:نه منتظر بودیم خودت بیای،میترسیم مخالفت کنه.همیشه خودش میگفت چیکار کنیم و ما فقط بقیه رو هماهنگ میکردیم و نقشه رو میچیدیم.
الیزا:رئیس با من،بعد از اینجا میرم پیشش تا نظرشو بدونم ،قبلش باید یه چیزایی رو درباره اون بانک بفهمیم. دیشب بعد از اینکه مرخص شدم رفتم، ولی بانک بسته شده بود.
گابراهام:ما تو این مدت درباره این بانک خیلی تحقیق کردیم،بگو چی میخوای بدونی؟
الیزا: شنیدم دو تا وزیر که با هم شریک اند و به نوبت رئیس بانک هستند،میخوام بدونم کی جاهاشون رو عوض میکنن؟
ون: من شنبه رفتم و دیدم یکیشون اومد بیرون.شنبه ها ساعت پنج صبح وقتی هیچ کس نیست و بیشتر مردم خوابند، یه ربع همدیگه رو ملاقات میکنند و چای میخورند بعد با یه تیم حفاظتی عالی،جابه جا میشن.
الیزا:پس توی همین یه ربع باید پولا رو بدزدیم.
سون:چییییی؟فقط یه ربع؟
فرانک:چجوری پولارو بدزدیم؟
الیزا:خوشبختانه تو مدتی که بیمارستان بودم بهش فکر کردم،نیازی به جوراب کشیدن روی سرمون و تفنگ گرفتن نیست فقط باید وقتی دارن چایشون رو میخورن و نگاهشون به مانیتور نیست،کامپیتورشو هک کنیم.
گابراهام:چقدر پوله؟ارزش این همه ریسکو داره؟میدونین اگه پلیس گیرمون بیاره چه بلایی سرمون میاد؟
الیزا:فعلا نمیدونم.
ون:یعنی ما به خاطر هیچی داریم جونمونو به خطر میندازیم؟
الیزا:باید صبر کنید تا بفهمم چقدره.
فرانک:دستتو یکم بچرخون.
الیزا:چرا؟
فرانک:میخوام ببینم چی نوشته..."زود خوب شو"
الیزا از گردن فرانک گرفت:
الیزا:به چه اجازه ای روی دست من این مضخرف رو نوشتی؟
فرانک دست الیزا رو کنار زد:
فرانک:من ننوشتم.
الیزا اب و دستمال رو برداشت و تلاش میکرد نوشته ی روی دستش رو پاک کنه،پاک نمیشد فقط کم رنگ تر شد:
الیزا:دروغگوی عوضی.
الیزا بلند شد و به اتاق جیمین رفت...
۴.۱k
۲۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.