گوگولی ترین پارت١

گوگولی ترین پارت١
ویو ات
خلاصه از خواب نازم بیدار شدم
و بابام گفت امروز کارم داره برای همین رفتم کارای لازم کردم و اماده شدم و رسیدم شرکت که جانگ کوک رو دیدم
ات:سلام اقای جانگ کوک
کوک:سلام کیم ات
ب. ت:لطفا بنشینید
کوک و ات:چشم
و نشستن
ب. ت:ببینید اقای جانگ کوک گفتن برای اینکه سهامه ما داره میاد پایین باید به خاطر شرکت یک کاری کنی ات
ات:چه کاری
ب. ت:باید با اقای جانگ ات ازدواج کنی
ات: اگه بعدش که سهاما خوب شد طلاق بگیرم اره ازدواج میکنم
ب. ت:اره طلاق میگیری
ات:باشه پس فقط به خاطر شرکت
ب. ت:فردا هم ازدواج میکنید
ات:باشع
ب. ت:پس برو خونه وسایلت رو جمع کن و شب اقای جانگ بیاین دنبال دخترم
کومی:چشم
ات ویوو
واییی کوک خیلی خوشگلههههه ات چته به خودت بیااا
ویو کوک:
ات خیلی خوش فرم و خوشکله خیلی ازش خوشم میاد
و ات رفت وسایلش رو جمع کرد شب شد کوک اومد دنبالش
ات:میتونم شما رو کوکی صدا کنم
کوک:اره رسمی هم حرف نزن منم میتونم ات صدات کنم
ات:اره توهم رسمی حرف نزن
کوک:این اتاق مشترکمونه
ات:وایسااا اتاق مشترک یعنی باهم میخوابیمممممم
کوک:اره قراره زنم شی دیگه
ات:اوف باش و وسایلش رو گذاشت