embrace of death
"مثل همیشه،با ذوق برای دیدن دوباره اون به مدرسه رفتم،یادم رفته بود که "اون" دیگه وجود نداره!"
<فلش بک>
+اومه چان..همین الآن ازاونجا بیا پایین!
-یوتوکون...مچمو گرفتی...
پسر دخترک غمگین رو به آغوش کشید و به آرامی سرش رو نوازش کرد
+دیگه هیچوقت فکر خود/کشی به سرت نزنه!
-هوم...
"یوتو"
اومه-چان بعد اون اتفاق دیگه نخندید.
+چه بلایی سرت اومده؟چت شده؟اون اومه-چان شاد و خوشحال کجاست؟
-اومه-چان شاد و خوشحال دیگه مرده.
"اومه"
پدرم با یه زن دیگه ازدواج کرد.منو اذیت میکنه.باهام تو خونه خودم مثل خدمتکار رفتار میشه.پسرش اذیتم میکنه.تو مدرسه برام قلدر میشه.پدرم باهاش مشکلی نداره.مامان جدیدم هر هفته یه مرد دیگه میاره خونه.پدرم میره سفر های کاری طولانی.پدرم هر شب مست میاد خونه.یازده تا خود/کشی ناموفق داشتم.روی بدنم پر جای کبودی و زخمه.تنها کسی که طرفمو میگیره یوتو-کون ـه.یه مدت باهام مثل برادرم رفتار میکرد.بعدش بهم اعتراف کرد.الان یجورایی دوست پسرمه.
٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭
"یوتو"
لباس فرم مدرسه رو پوشیدم و دم در منتظر اومه-چان موندم تا بیاد.
+اومه-چان باز چیشده؟چرا روی صورتت کبوده؟کار نامادریته؟
تا از در اومد بیرون زد زیر گریه و خودشو انداخت توی بغلم
-یوتو-کون...برادر ناتنیم اذیتم میکنه...
+آروم باش.دیگه پیش منی.همه چیز اوکیه.گریه نکن.
تمام راه مدرسه رو توی بغلم بود و قتی رسیدیم مدرسه تا وقتی کلاسا شروع شن پیشم موند.
"اومه"
یوتو-کون خیلی پسر مهربونیه.هر کار ازش بخوام برام انجام میده،همیشه حواسش بهم هست،مثل بقیه پسرا سعی نمیکنه بهم نزدیک شه تا ازم سواستفاده کنه.
اما من دیگه نمیتونم به این زندگی مزخرف ادامه بدم.
٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭
دخترک خسته بالای پشت بوم مدرسه رفت و سعی کرد به زندگیش خاتمه بده.
+اومه-چان ، میدونی اگه بمیری چند نفر ناراحت میشن و عذاب میکشن؟
-شاید فقط تو.
+مسخره بازی در نیار!همین الان بیا پایین!
دخترک بعد از شنیدن این حرف برای آخرین بار لبخندی زد و به آرامی گفت:
"زندگی اونقدرم بد نبود!:)"
و خودش رو در "آغوش مرگ" رها کرد...
The end?
Writer : Scarlett
Editor : Mohadeseh
Idea : Mahsan
S 1 : Ume-chan
S 2 : Yotu-kon
S 3 : stepmother
S 4 : half brother
S 5 : fother
<فلش بک>
+اومه چان..همین الآن ازاونجا بیا پایین!
-یوتوکون...مچمو گرفتی...
پسر دخترک غمگین رو به آغوش کشید و به آرامی سرش رو نوازش کرد
+دیگه هیچوقت فکر خود/کشی به سرت نزنه!
-هوم...
"یوتو"
اومه-چان بعد اون اتفاق دیگه نخندید.
+چه بلایی سرت اومده؟چت شده؟اون اومه-چان شاد و خوشحال کجاست؟
-اومه-چان شاد و خوشحال دیگه مرده.
"اومه"
پدرم با یه زن دیگه ازدواج کرد.منو اذیت میکنه.باهام تو خونه خودم مثل خدمتکار رفتار میشه.پسرش اذیتم میکنه.تو مدرسه برام قلدر میشه.پدرم باهاش مشکلی نداره.مامان جدیدم هر هفته یه مرد دیگه میاره خونه.پدرم میره سفر های کاری طولانی.پدرم هر شب مست میاد خونه.یازده تا خود/کشی ناموفق داشتم.روی بدنم پر جای کبودی و زخمه.تنها کسی که طرفمو میگیره یوتو-کون ـه.یه مدت باهام مثل برادرم رفتار میکرد.بعدش بهم اعتراف کرد.الان یجورایی دوست پسرمه.
٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭
"یوتو"
لباس فرم مدرسه رو پوشیدم و دم در منتظر اومه-چان موندم تا بیاد.
+اومه-چان باز چیشده؟چرا روی صورتت کبوده؟کار نامادریته؟
تا از در اومد بیرون زد زیر گریه و خودشو انداخت توی بغلم
-یوتو-کون...برادر ناتنیم اذیتم میکنه...
+آروم باش.دیگه پیش منی.همه چیز اوکیه.گریه نکن.
تمام راه مدرسه رو توی بغلم بود و قتی رسیدیم مدرسه تا وقتی کلاسا شروع شن پیشم موند.
"اومه"
یوتو-کون خیلی پسر مهربونیه.هر کار ازش بخوام برام انجام میده،همیشه حواسش بهم هست،مثل بقیه پسرا سعی نمیکنه بهم نزدیک شه تا ازم سواستفاده کنه.
اما من دیگه نمیتونم به این زندگی مزخرف ادامه بدم.
٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭٭
دخترک خسته بالای پشت بوم مدرسه رفت و سعی کرد به زندگیش خاتمه بده.
+اومه-چان ، میدونی اگه بمیری چند نفر ناراحت میشن و عذاب میکشن؟
-شاید فقط تو.
+مسخره بازی در نیار!همین الان بیا پایین!
دخترک بعد از شنیدن این حرف برای آخرین بار لبخندی زد و به آرامی گفت:
"زندگی اونقدرم بد نبود!:)"
و خودش رو در "آغوش مرگ" رها کرد...
The end?
Writer : Scarlett
Editor : Mohadeseh
Idea : Mahsan
S 1 : Ume-chan
S 2 : Yotu-kon
S 3 : stepmother
S 4 : half brother
S 5 : fother
۱.۷k
۲۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.