چند پارتی جیمین
چند پارتی جیمین
وقتی با اکست قرارداد میبندی و...
در دفترش رو باز کرد و بدون توجه به افراد وارد شد و روی صندلی چرمش نشست
جولیا: خب...؟
منشی: خانم ایشون اقای لی هستن...
جولیا با شنیدن اسمی اشنا شتاب زده به فرد رو به روش نگاه کرد
جولیا: تـ..تو اینجا...
اقای لی:شنیدم شرکتت درحال ورشکسته شدنه...به خاطر این اومدم
انتظار دیدن این شخص رو نداشت...اکسش، کسی که بهش خیانت کرده بود
جولیا:من باهات قرارداد نمیبندم...لطفا از اینجا برو
اقای لی:با خودته...میتونم همین الان شرکتتو با یه تماس به باد بدم
دستاشو داخل موهاش فرو برد و سرشو پایین انداخت
جولیا: ببین اگه میخوای انتقام بگیری این راهش نیست، من کلی برای این شرکت زحمت کشیدم
اقای لی: انتقام؟ انتقام برای ادمای ضعیفه...من فقط دارم کمکت میکنم
چاره ای نداشت...شرکتش در حال سقوط بود.اگه قبول میکرد جیمین و از دست میداد اگه قبول نمیکرد شرکتو از دست میداد. بین دوراهی قرار گرفته بود
دوراهی عشق یا ثروت...!
جولیا: باشه قبوله...!
بعد از بستن قرارداد اقای لی دستشو برای تبریک شراکت جدید دراز کرد
جولیا با تردید دستشو گرفت اما فکر نمیکرد که بعد از اون قراره چه اتفاقی بیفته
در دفتر با شدت باز شد و جیمین وارد اتاق شد
رگ های گردنش بیرون زده بود و عصبانیت از چشمهاش میبارید
با دیدن وضعیت اون دوتا بیشتر از قبل عصبی شد
جیمین: معلوم هست داری چیکار میکنی؟
هر حرفش با کلی داد همراه بود
جولیا از ترس زبونش بند اومده بود
اقای لی: پارک جیمین...اروم باش...من برای کار اینجام
همین حرفش کافی بود تا جیمین بهش حمله ور بشه
تا میتونست مشت هاشو روی صورت اکس جولیا خالی کرد
با جیغ ناگهانی جولیا دست از سر اقای لی برداشت
جولیا: بسه دیگه...معلوم هست تو چته؟ اون بهم کمک کرد...شرکتمو نجات داد
جیمین: من بهت گفته بودم نباید دیگه این عوضی رو ببینی وگرنه همه چی بینمون تموم میشه.
جولیا:جیمین لطفا یکم اروم باش...منشی اقای لی رو همراهی کن
اون دو باهم از اتاق خارج شدن...
جولیا: جیمین بهم نگاه کن...من فقط تو رو دوست دارم...باشه؟
جیمین:میترسم...میترسم همونطور که به اون خیانت کردی به منم خیانت کنی
جولیا با هر جمله ی جیمین بیشتر ناراحت و متعجب میشد
جولیا:تو الان جدی ای؟ باشه پس...هرطور تو بخوای...من نمیخوام با کسی باشم که بهم اعتماد نداره.
جیمین بدون گفتن چیزی رفت
و داستان عشق جولیا و جیمین اینگونه به افسانه های تاریک پیوست.
اقای لی درست میگفت...انتقام برای ادمای ضعیفه...زمین گرده!
نظرتون؟
میدونم چرت شد به روم نیارید🗿🔪
وقتی با اکست قرارداد میبندی و...
در دفترش رو باز کرد و بدون توجه به افراد وارد شد و روی صندلی چرمش نشست
جولیا: خب...؟
منشی: خانم ایشون اقای لی هستن...
جولیا با شنیدن اسمی اشنا شتاب زده به فرد رو به روش نگاه کرد
جولیا: تـ..تو اینجا...
اقای لی:شنیدم شرکتت درحال ورشکسته شدنه...به خاطر این اومدم
انتظار دیدن این شخص رو نداشت...اکسش، کسی که بهش خیانت کرده بود
جولیا:من باهات قرارداد نمیبندم...لطفا از اینجا برو
اقای لی:با خودته...میتونم همین الان شرکتتو با یه تماس به باد بدم
دستاشو داخل موهاش فرو برد و سرشو پایین انداخت
جولیا: ببین اگه میخوای انتقام بگیری این راهش نیست، من کلی برای این شرکت زحمت کشیدم
اقای لی: انتقام؟ انتقام برای ادمای ضعیفه...من فقط دارم کمکت میکنم
چاره ای نداشت...شرکتش در حال سقوط بود.اگه قبول میکرد جیمین و از دست میداد اگه قبول نمیکرد شرکتو از دست میداد. بین دوراهی قرار گرفته بود
دوراهی عشق یا ثروت...!
جولیا: باشه قبوله...!
بعد از بستن قرارداد اقای لی دستشو برای تبریک شراکت جدید دراز کرد
جولیا با تردید دستشو گرفت اما فکر نمیکرد که بعد از اون قراره چه اتفاقی بیفته
در دفتر با شدت باز شد و جیمین وارد اتاق شد
رگ های گردنش بیرون زده بود و عصبانیت از چشمهاش میبارید
با دیدن وضعیت اون دوتا بیشتر از قبل عصبی شد
جیمین: معلوم هست داری چیکار میکنی؟
هر حرفش با کلی داد همراه بود
جولیا از ترس زبونش بند اومده بود
اقای لی: پارک جیمین...اروم باش...من برای کار اینجام
همین حرفش کافی بود تا جیمین بهش حمله ور بشه
تا میتونست مشت هاشو روی صورت اکس جولیا خالی کرد
با جیغ ناگهانی جولیا دست از سر اقای لی برداشت
جولیا: بسه دیگه...معلوم هست تو چته؟ اون بهم کمک کرد...شرکتمو نجات داد
جیمین: من بهت گفته بودم نباید دیگه این عوضی رو ببینی وگرنه همه چی بینمون تموم میشه.
جولیا:جیمین لطفا یکم اروم باش...منشی اقای لی رو همراهی کن
اون دو باهم از اتاق خارج شدن...
جولیا: جیمین بهم نگاه کن...من فقط تو رو دوست دارم...باشه؟
جیمین:میترسم...میترسم همونطور که به اون خیانت کردی به منم خیانت کنی
جولیا با هر جمله ی جیمین بیشتر ناراحت و متعجب میشد
جولیا:تو الان جدی ای؟ باشه پس...هرطور تو بخوای...من نمیخوام با کسی باشم که بهم اعتماد نداره.
جیمین بدون گفتن چیزی رفت
و داستان عشق جولیا و جیمین اینگونه به افسانه های تاریک پیوست.
اقای لی درست میگفت...انتقام برای ادمای ضعیفه...زمین گرده!
نظرتون؟
میدونم چرت شد به روم نیارید🗿🔪
۲۰.۶k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳