.. 𝑰'𝒎 𝒏𝒐𝒕 𝒂 𝒃𝒐𝒚 »
.. 𝑰'𝒎 𝒏𝒐𝒕 𝒂 𝒃𝒐𝒚 »
♤𝟏: 𝓟𝓪𝓻𝓽♤
¢'مدرسه جدیدت بهت خوش بگذره{خنده}
€'درستو خوب بخونی ها
'چشم خدافظ{خنده}
{خب سلام اسم من میاس من از یه مدرسه به یه مدرسه دیگه انتقال گرفتم خب کانگ سو هم اونجاس حداقل میدونم که تنها نیستم فقط یه کوچولو میترسم نمیدونم چرا..}
™'خانوم رسیدید
'ها چی آها باشه{نگران}
هیچی نیست فقط باهاشون ارتباط چشمی نگیر هوفف برو بریم{سرشو برد بالا و لبخند زد}
{وقتی رفتم تو همه دخترا داشتن برام چشم غره و عشوه میرفتن پسراهم بهم نگاههای هیز میکردن قلبم داشت از استرس میزد بیرون دفتر مدیرو پیدا کردم و یه نفس راحت کشیدم..}
[تق تق{صدای در}]
¬' بیا تو
' سلام
¬'تو باید میا دانش آموزا انتقالی باشی درست میگم؟ {لبخند}
'بله من میا هستم
¬'به مدرسه چئونگسان خوش اومدی اینم کارت اسمت{لبخند}
'ممنونم{لبخند}
{رفتم بیرون و درو آروم بستم داشتم دنبال کانگ سو میگشتم که خوردم به یکی..}
÷'هوی چته{داد}
' ب. بخشید حواسم نبود{بغض و سرش پایین}
÷' تو همون دانش آموزا انتقالیی؟
'..
÷' کری جوابمو بده{داد}
:ا.اره
{همه داشتن به ما نگاه میکردن و بعضیاشون پوزخند میزدن.. }
÷' گوش کن انتقالی مثل اینکه باید یه چیزایی رو تو این مدرسه برات روشن کنم{پوزخند}
{ یهو تمرکزم رفت سمت چشاش که یکی کبود بود..}
÷'به چی نگاه میکنی هرزه{داد}
{دستشو مشت کرد و خواست بهم بزنه که یهو..
♤𝟏: 𝓟𝓪𝓻𝓽♤
¢'مدرسه جدیدت بهت خوش بگذره{خنده}
€'درستو خوب بخونی ها
'چشم خدافظ{خنده}
{خب سلام اسم من میاس من از یه مدرسه به یه مدرسه دیگه انتقال گرفتم خب کانگ سو هم اونجاس حداقل میدونم که تنها نیستم فقط یه کوچولو میترسم نمیدونم چرا..}
™'خانوم رسیدید
'ها چی آها باشه{نگران}
هیچی نیست فقط باهاشون ارتباط چشمی نگیر هوفف برو بریم{سرشو برد بالا و لبخند زد}
{وقتی رفتم تو همه دخترا داشتن برام چشم غره و عشوه میرفتن پسراهم بهم نگاههای هیز میکردن قلبم داشت از استرس میزد بیرون دفتر مدیرو پیدا کردم و یه نفس راحت کشیدم..}
[تق تق{صدای در}]
¬' بیا تو
' سلام
¬'تو باید میا دانش آموزا انتقالی باشی درست میگم؟ {لبخند}
'بله من میا هستم
¬'به مدرسه چئونگسان خوش اومدی اینم کارت اسمت{لبخند}
'ممنونم{لبخند}
{رفتم بیرون و درو آروم بستم داشتم دنبال کانگ سو میگشتم که خوردم به یکی..}
÷'هوی چته{داد}
' ب. بخشید حواسم نبود{بغض و سرش پایین}
÷' تو همون دانش آموزا انتقالیی؟
'..
÷' کری جوابمو بده{داد}
:ا.اره
{همه داشتن به ما نگاه میکردن و بعضیاشون پوزخند میزدن.. }
÷' گوش کن انتقالی مثل اینکه باید یه چیزایی رو تو این مدرسه برات روشن کنم{پوزخند}
{ یهو تمرکزم رفت سمت چشاش که یکی کبود بود..}
÷'به چی نگاه میکنی هرزه{داد}
{دستشو مشت کرد و خواست بهم بزنه که یهو..
۴۹۱
۱۲ تیر ۱۴۰۳