رمان معشوقه شیطون زیبای من
# پارت دوم
اوههه اینکه ستون نیست آدمه ولی چقدر سفت شروع کردم به دید زدن آخه تا الان فقط کفش هاشو دیده بودم رفتم سراغ شلوار یه شلوار مارک مشکی با یه تیشرت مارک که عکس خفاش روش بود بعد رسیم به گردنش عجبا این با درخت فرقی نداره چقدر بلنده یه گردنبد خفاش هم گردنش بود رسیدم به صورت اوههه ننه عجب جیگر یه به قول نیکا صورتشو ۶ تیغ کرده دیدم با اخم و عصبانیت داره نگاه میکنه
دیانا : چیه آدم ندیدی که عین بزغاله نگاه میکنی
میکا هم که قرمز شده بود از خنده که با این حرف من پوکید از خنده که اون مرده با نگاه عصبانی و اخم که نصف چشاشو پوشانده بود نگاه کرد که نیکا هم به معنای واقعی خفه شد
ارسلان : چرا آدم دیدم ولی پرستار کور و افلیج ندیدم
دیانا : هوییی آقا با پرستار مملکت درست حرف بزن ها فکر کردی کی هستی
ارسلان : نه که تو با دکتر مملکت خوب حرف میزنی
هااا دکتر اها شاید این خانم دکتره رو میگه
رو کردم به خانم دکتره
دیانا : من باشما بد حرف زدم خانم دکتر
خانم دکتر : آقا ی دکتر منظورشون من نیستم خودشون رو میگن
دیانا : برو بابا انگار کیه « همون موقع رو کردم به نیکا و ادامه دادم » نیکا فکر کرده ارسلان کاشیه
آقا دکتر : اتفاقا خودمم هستم ارسلان کاشی
یا حضرت عباس یا خدا گوه خوردم منم خیلی خونسرد گفتم : هر کی میخوای باش به من چه
بعد هم دست نیکا رو گرفتم رفتم بخش قلب اههه گوه به این شانس ارسلان هم دکتر بخش قلب این ارسلان خیلی معروفه ۲ ساله دکتر جراح قلبه هیچ مریض ایش فوت نکرده تا به امروز چند بار کشور های خارجی التماسش کردن که بره دکتر بیمارستان های کشور های اونا بشه اما نرفته اصلا به من چه کارم تموم شد رفتم ....
ادامه دارد.....🍃✨
اوههه اینکه ستون نیست آدمه ولی چقدر سفت شروع کردم به دید زدن آخه تا الان فقط کفش هاشو دیده بودم رفتم سراغ شلوار یه شلوار مارک مشکی با یه تیشرت مارک که عکس خفاش روش بود بعد رسیم به گردنش عجبا این با درخت فرقی نداره چقدر بلنده یه گردنبد خفاش هم گردنش بود رسیدم به صورت اوههه ننه عجب جیگر یه به قول نیکا صورتشو ۶ تیغ کرده دیدم با اخم و عصبانیت داره نگاه میکنه
دیانا : چیه آدم ندیدی که عین بزغاله نگاه میکنی
میکا هم که قرمز شده بود از خنده که با این حرف من پوکید از خنده که اون مرده با نگاه عصبانی و اخم که نصف چشاشو پوشانده بود نگاه کرد که نیکا هم به معنای واقعی خفه شد
ارسلان : چرا آدم دیدم ولی پرستار کور و افلیج ندیدم
دیانا : هوییی آقا با پرستار مملکت درست حرف بزن ها فکر کردی کی هستی
ارسلان : نه که تو با دکتر مملکت خوب حرف میزنی
هااا دکتر اها شاید این خانم دکتره رو میگه
رو کردم به خانم دکتره
دیانا : من باشما بد حرف زدم خانم دکتر
خانم دکتر : آقا ی دکتر منظورشون من نیستم خودشون رو میگن
دیانا : برو بابا انگار کیه « همون موقع رو کردم به نیکا و ادامه دادم » نیکا فکر کرده ارسلان کاشیه
آقا دکتر : اتفاقا خودمم هستم ارسلان کاشی
یا حضرت عباس یا خدا گوه خوردم منم خیلی خونسرد گفتم : هر کی میخوای باش به من چه
بعد هم دست نیکا رو گرفتم رفتم بخش قلب اههه گوه به این شانس ارسلان هم دکتر بخش قلب این ارسلان خیلی معروفه ۲ ساله دکتر جراح قلبه هیچ مریض ایش فوت نکرده تا به امروز چند بار کشور های خارجی التماسش کردن که بره دکتر بیمارستان های کشور های اونا بشه اما نرفته اصلا به من چه کارم تموم شد رفتم ....
ادامه دارد.....🍃✨
۲۱.۸k
۱۹ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.