ازدواج اجباری پارت2
.........
؟؟؟:زود باش بدو نارا
نارا:خسته شدم از کی داریم میدویم جیمین پس ماشینت کجاست(وقتی دست تو دست هم بین درخت ها می دویدن و از خسته گی ایستادن و نفس نفس می زدن)
جیمین:عزیزم یکم دیگه به ماشین میرسیم برای اینکه نفهمن خیلی دور نگه داشتم یکم دیگه مونده
نارا:باشه ( دو باره شروع به دویدن کردن اما صدای شل*یک ت*یر هوایی اون ها رو متوقف کرد)
؟؟؟؟:کجا با این عجله (اه صدای بم و عصبیش ترس به جون هردوشون انداخت و طولی نکشید که جیمین به سمت عقب کشیده شد و روی زمین افتاد و نگه بان ها نارا رو گرفته بودن در حالی که جیغ می زد تا برادرش دست از مشت زدن به صورت جیمین برداره)
نارا:جونگکوک خواهش می کنم ولش کن تر خدا(گریه و جیغ)
(بعد چند دقیقه و قتی جیمین دیگه داشت بیهوش میشد از روش پاشد و به سمت خواهرش که از گریه و جیغ و ترس زیاد داشت از حال می رفت ..رفت و بازوش رو گرفت و باعصبانیت غرید)
جونگکوک:با توم کار دارم (و بعد رو کرد به دوتا از نگه بان ها )شما دو تا نارا رو برگردونید عمارت
؛:؛؛چشم ارباب
نارا:برادر خواهش میکنم کاری با جیمین نداشته باش تر خدا من از اون حام*له م(در حالی که نگه بان ها داشتن اونو می بردن جیغ می زد که با حرف اخرش جونگکوک باسرعت رفت طرفش و یه سیلی بهش زد که نارا افتاد رو زمین)
جونگکوک: هی بی ابرو کارت به جای رسیده که همچین غلطی بکنی(عربده )
نارا:(باصدای ضعیف نالید)من پشیمون نیستم ما هم دوست داریم(گریه)
جونگکوک:(نارا رو از بازو گرفت و بلند کرد و نشوند تو ماشین )بر گرد عمارت تا. نک*شتمت وقتی برگردم میدونم باهات چیکار کنم(و بعد به نگبان ها اشاره کرد که برن بعد رفتن اون ها بر گشت سمت جیمین که گوشیش زنگ خورد)
جونگکوک:بله پدر
جئون:کوک چیکار کردی پسرم ؟؟؟
جونگکوک: نارا رو با دوتا از نگهبانا فرستادم حالا میخوام این پسره رو سر نگون کنم
جئون:نه جونگکوک نه همچین کاری نکینی اون تنها پسر پارک هاست اون ها بدونن خوب تموم نمیشه نه برا ما و نه اون ها
جونگکوک:پس باهاش چیکار کنم
جئون : من راه بهتری دارم تو پسره رو بیار من با برادرت و پسرا دارم به سمت *****راه میوفتم تو هم با اون بیا تا اونجا قراره با پارک ها مزاکره کنیم
جونگکوک:چشم پدر هر چی شما بگید(و بعد قطع کرد و رو کرد به دوتا از نگهبان ها که اونجا منتظر دستور بودن )بیاریدش تو ماشین میریم****
.............
جئون :پسر شما داشت دختر من رو فراری میداد و از اوجای که نباید این ابرو ریزی به گوش کسی برسه باید بین خودمون حاش کنیم
پارک: درسته خب ما میام خواستگاری دختر تون برای پسرم جیمین
جئون: ولی به همین راحتی هام نیست
پارک :منظورت چیه
جئون: پارک من دخترم رو بهت میدم اما بزای پوشاندن این ابرو ریزی توهم باید دخترت رو به پسرم جونگکوک بدی
جونگکوک:پدرر
جئون:شششش....من بهت یاد ندادم تو تسمیمات من دخالت نکنی
جونگکوک:چشم پدر
جئون : خب پارک نظرت چیه
پارک:..........
؟؟؟:زود باش بدو نارا
نارا:خسته شدم از کی داریم میدویم جیمین پس ماشینت کجاست(وقتی دست تو دست هم بین درخت ها می دویدن و از خسته گی ایستادن و نفس نفس می زدن)
جیمین:عزیزم یکم دیگه به ماشین میرسیم برای اینکه نفهمن خیلی دور نگه داشتم یکم دیگه مونده
نارا:باشه ( دو باره شروع به دویدن کردن اما صدای شل*یک ت*یر هوایی اون ها رو متوقف کرد)
؟؟؟؟:کجا با این عجله (اه صدای بم و عصبیش ترس به جون هردوشون انداخت و طولی نکشید که جیمین به سمت عقب کشیده شد و روی زمین افتاد و نگه بان ها نارا رو گرفته بودن در حالی که جیغ می زد تا برادرش دست از مشت زدن به صورت جیمین برداره)
نارا:جونگکوک خواهش می کنم ولش کن تر خدا(گریه و جیغ)
(بعد چند دقیقه و قتی جیمین دیگه داشت بیهوش میشد از روش پاشد و به سمت خواهرش که از گریه و جیغ و ترس زیاد داشت از حال می رفت ..رفت و بازوش رو گرفت و باعصبانیت غرید)
جونگکوک:با توم کار دارم (و بعد رو کرد به دوتا از نگه بان ها )شما دو تا نارا رو برگردونید عمارت
؛:؛؛چشم ارباب
نارا:برادر خواهش میکنم کاری با جیمین نداشته باش تر خدا من از اون حام*له م(در حالی که نگه بان ها داشتن اونو می بردن جیغ می زد که با حرف اخرش جونگکوک باسرعت رفت طرفش و یه سیلی بهش زد که نارا افتاد رو زمین)
جونگکوک: هی بی ابرو کارت به جای رسیده که همچین غلطی بکنی(عربده )
نارا:(باصدای ضعیف نالید)من پشیمون نیستم ما هم دوست داریم(گریه)
جونگکوک:(نارا رو از بازو گرفت و بلند کرد و نشوند تو ماشین )بر گرد عمارت تا. نک*شتمت وقتی برگردم میدونم باهات چیکار کنم(و بعد به نگبان ها اشاره کرد که برن بعد رفتن اون ها بر گشت سمت جیمین که گوشیش زنگ خورد)
جونگکوک:بله پدر
جئون:کوک چیکار کردی پسرم ؟؟؟
جونگکوک: نارا رو با دوتا از نگهبانا فرستادم حالا میخوام این پسره رو سر نگون کنم
جئون:نه جونگکوک نه همچین کاری نکینی اون تنها پسر پارک هاست اون ها بدونن خوب تموم نمیشه نه برا ما و نه اون ها
جونگکوک:پس باهاش چیکار کنم
جئون : من راه بهتری دارم تو پسره رو بیار من با برادرت و پسرا دارم به سمت *****راه میوفتم تو هم با اون بیا تا اونجا قراره با پارک ها مزاکره کنیم
جونگکوک:چشم پدر هر چی شما بگید(و بعد قطع کرد و رو کرد به دوتا از نگهبان ها که اونجا منتظر دستور بودن )بیاریدش تو ماشین میریم****
.............
جئون :پسر شما داشت دختر من رو فراری میداد و از اوجای که نباید این ابرو ریزی به گوش کسی برسه باید بین خودمون حاش کنیم
پارک: درسته خب ما میام خواستگاری دختر تون برای پسرم جیمین
جئون: ولی به همین راحتی هام نیست
پارک :منظورت چیه
جئون: پارک من دخترم رو بهت میدم اما بزای پوشاندن این ابرو ریزی توهم باید دخترت رو به پسرم جونگکوک بدی
جونگکوک:پدرر
جئون:شششش....من بهت یاد ندادم تو تسمیمات من دخالت نکنی
جونگکوک:چشم پدر
جئون : خب پارک نظرت چیه
پارک:..........
۴۳.۸k
۲۹ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.