پارت۷
پارت۷
—توهم بامن میای
&چییی من چرا بیامممم منو کجا میبری مردیکههه...ولم کنننن
—خفه شو تو دیگه ما\\له منی ببنددد
&چیییچجوری ؟...ماکه کاری نکردیم؟
—چه کاری میکردیم چه نمیکردیم تو ما\\له منی
&چراااا
—داستانش طولانیه ولی بماند به تو مربوطمیس .....ولی هرچیگفتم چشمشو بگو اگه نگی عواقبه بدی در پیش میداری؟...مفهوم؟...
&....
—فهمیدی؟ (باداد و عصبانیت)
&ا..ارههه
—شماها هنا رو ببرین خونه ش...
+چییی پس ا.ت چی میشه
—ا.ت دیگه ما\\له منه
+چییی..کوککک
—خفه شووو..ببرینش دیگهههه
*چشممم بفرمایین بریممم
+ولم کن خودم بلدم برم
ویوعمارت
&اینجاچرا بزرگهههه
—چونکه بزرگه....چه سوالایه بیخودی میپرسهههه..ایششش
&ایشش زهر خب برام سوال پیش اومد
—این سوال نبود این سوال هیچ اصن چیزی نبود که جوابم داشته باشههه
&ایششش چقد ضدحالی تووووو
—بسهه دیگه ببند سریع میری طبقه بالا سمت راست بعد میری سمت چپ یه اتاق میبینی که اول هست میری توش تا وقتیم من نیومدم جایی نمیری همه جارو قفل میکنی اوک؟
&ایششش....باش
—خیلی خب ....هییی تو با اسمت چی بود؟..
&هیییی.....مین ا.تتتتت
—داد نزن بخدا یبار دیگه رو سر من داد بزنی پار\\ت میکنم
&چیییی
—همینکی شنیدی حالا گمشو وقتمو نگیر
&مردیکه هی\\\ز ...(دوستان فیکه😂)
—چی گفتی؟....(عصباینیت)...
&هیچی
—اومدم باهات کار دارم ...بریمممم
*رییسسسس
—چیشد؟
*اونا ....اوففف اوناااا باند اسلحه رو نبردن اوناا مدرک اون ماشینی که گرفته بودین از اون مرده زو بردنن
—چییی نه نهههه اونو نباید ببرن برین سریع ازشون بگیرین منم میام
*چشممم..بریمممم
میرن میگیرن و کوک دستش تیر یخوره و ساعت ۲:۳۰ شب میان
ویوا.ت
خیلی وقت بود که کوک نیومده بود ساعتو دیدم ساعت دو و نیمه هنوز کسی نیومدع بود هی فک میکردم شاید اتفاقی براش افتاده باشه ...که یدفع در اتاق باز شد....
&کوککک چیشدهههه
-هیچ مهم نیس
&کجاش مهم نیس از دستت پاره خون میاد
—مهم نیس
&میره وسایلو میاره پیشش میشینه : دستتو بده
—بادستش پرتاب میکنه : گفتم مهم نیس نمیخواممممم گمشوووو (داد و عصبی )
&کوکککک
—خفه شووو گمشوووو
&میره
—ایشششش شیبالللل. (اینجا کوک عصباینه چون برگه ها بعضیا کمی پاره شدن)....
ویوا.ت
واقعا یه ادم چقد میتونه سنگدل و عوضی باشه دارم بهش محبت میکنم نمیخواد رو من داد میزنه بجا اینکه تشکر کنه ....بهم فحش میده ...عنت\\\ر بهت خوبی نیومده ...داشتم باخودم هی میگفتم و گریه میکردم که یدفههه....
پایان۷
خمارییییی...😂دوپارت تقدیمتون انقد اسرار کردید و فردا به احتمال زیاد و پس فردا نمیتونم چون بدجور امتحان دارم ..ببخشید بجاش پنجشنبه جبران میکنم😊😊بایییی
—توهم بامن میای
&چییی من چرا بیامممم منو کجا میبری مردیکههه...ولم کنننن
—خفه شو تو دیگه ما\\له منی ببنددد
&چیییچجوری ؟...ماکه کاری نکردیم؟
—چه کاری میکردیم چه نمیکردیم تو ما\\له منی
&چراااا
—داستانش طولانیه ولی بماند به تو مربوطمیس .....ولی هرچیگفتم چشمشو بگو اگه نگی عواقبه بدی در پیش میداری؟...مفهوم؟...
&....
—فهمیدی؟ (باداد و عصبانیت)
&ا..ارههه
—شماها هنا رو ببرین خونه ش...
+چییی پس ا.ت چی میشه
—ا.ت دیگه ما\\له منه
+چییی..کوککک
—خفه شووو..ببرینش دیگهههه
*چشممم بفرمایین بریممم
+ولم کن خودم بلدم برم
ویوعمارت
&اینجاچرا بزرگهههه
—چونکه بزرگه....چه سوالایه بیخودی میپرسهههه..ایششش
&ایشش زهر خب برام سوال پیش اومد
—این سوال نبود این سوال هیچ اصن چیزی نبود که جوابم داشته باشههه
&ایششش چقد ضدحالی تووووو
—بسهه دیگه ببند سریع میری طبقه بالا سمت راست بعد میری سمت چپ یه اتاق میبینی که اول هست میری توش تا وقتیم من نیومدم جایی نمیری همه جارو قفل میکنی اوک؟
&ایششش....باش
—خیلی خب ....هییی تو با اسمت چی بود؟..
&هیییی.....مین ا.تتتتت
—داد نزن بخدا یبار دیگه رو سر من داد بزنی پار\\ت میکنم
&چیییی
—همینکی شنیدی حالا گمشو وقتمو نگیر
&مردیکه هی\\\ز ...(دوستان فیکه😂)
—چی گفتی؟....(عصباینیت)...
&هیچی
—اومدم باهات کار دارم ...بریمممم
*رییسسسس
—چیشد؟
*اونا ....اوففف اوناااا باند اسلحه رو نبردن اوناا مدرک اون ماشینی که گرفته بودین از اون مرده زو بردنن
—چییی نه نهههه اونو نباید ببرن برین سریع ازشون بگیرین منم میام
*چشممم..بریمممم
میرن میگیرن و کوک دستش تیر یخوره و ساعت ۲:۳۰ شب میان
ویوا.ت
خیلی وقت بود که کوک نیومده بود ساعتو دیدم ساعت دو و نیمه هنوز کسی نیومدع بود هی فک میکردم شاید اتفاقی براش افتاده باشه ...که یدفع در اتاق باز شد....
&کوککک چیشدهههه
-هیچ مهم نیس
&کجاش مهم نیس از دستت پاره خون میاد
—مهم نیس
&میره وسایلو میاره پیشش میشینه : دستتو بده
—بادستش پرتاب میکنه : گفتم مهم نیس نمیخواممممم گمشوووو (داد و عصبی )
&کوکککک
—خفه شووو گمشوووو
&میره
—ایشششش شیبالللل. (اینجا کوک عصباینه چون برگه ها بعضیا کمی پاره شدن)....
ویوا.ت
واقعا یه ادم چقد میتونه سنگدل و عوضی باشه دارم بهش محبت میکنم نمیخواد رو من داد میزنه بجا اینکه تشکر کنه ....بهم فحش میده ...عنت\\\ر بهت خوبی نیومده ...داشتم باخودم هی میگفتم و گریه میکردم که یدفههه....
پایان۷
خمارییییی...😂دوپارت تقدیمتون انقد اسرار کردید و فردا به احتمال زیاد و پس فردا نمیتونم چون بدجور امتحان دارم ..ببخشید بجاش پنجشنبه جبران میکنم😊😊بایییی
۶۴۶
۱۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.