p14
از زبان تهیونگ
کوک : حالا یکی به این بفهمونه ک ما ادم نیستیم
ات : •-•
کوک : من که میدونم میفهمی ولی خودتو میزنی به نفهمی
ات : خوب کاری میکنم ها ها ها
کوک : فسقلی عاشغال کیوت (눈‸눈)
یونگی : برادرمو ازم دزدید 🗿
جین : خو اشکال نداره اتفاقا خیلی خوبه من از ادما خوشم اومد
نامجون : منم همینطور
جیهوپ : با دشمنی چیزی درست نمیشه
تهیونگ : ولی بعضی ومپایره ک کنترلشون رو از دست میدن براشون فرق نمیکنه بزرگ باشه یا بچه میخورنش
نامجون : والا ما کسی اینجا نداریم جز تو
ات : من میخوام با جونگوم برم بیرون میخواد یه چیزی نشونم بده
یونگی : بسلامت 🗿
ات با جونگوم رف بیرون
نامجون : به نظر فکر خوبی نباشه ات رو گزاشتیم دست جونگوم
یونگی : داش ندیدی باهم دوس شدن هیچ اتفاقی نمیفته 🗿
جیهوپ : ولی جونگوم همچین با اعتماد نیس
جیمین : ات هم هنوز بوی خون میداد
جیوو : برین دنبالش الان میخورتشششششش
تهیونگ : من میرم دنبالش
از عمارت خارج شدم. حرومزاده ینی کجا رفته اینقد سریع بود. اهه تهیونگ استرستو دور کن
یه نفس عمیق کشیدم که همون موقع بوی خون به مشامم رسید. این بو...بوی خونه ات هست. خونی که از بوش میشه تشخیص داد شیرین و خوشمزس..اهه چی دارم میگم الان وقتش نیس کنترلمو از دست بدم
رفتم سمت بو...و با صحنه ای که دیدم خون جلو چشمام گرف
ات : ت...تهیونگا...ک..کمکم...کن
جونگوم : تا حالا همچیم خون خوشمزه ای نچشیدم. داری وسوسم میکنی بیبی کوچولو
لباسشو پار و پوره کرده و داره خونشو میمکه
تهیونگ : حرومزاده
جونگوم : عصبانی شدی؟ چه جالب...نمیدونستم دل ومپایر هم واسه انسان میسوزه...چقد چندش اوری...
تهیونگ :.....
جونگوم : چیه..موش زبونتو خورده...فک میکنی چه اتفاقی میفته وقتی بقیه بفهمن یه همچین زیرخواب خوشگل و زیبایی داری...حتما دیوونه میشن...میان سراغش و ازت میگیرنش...بازم بگو حرومزاده...خجالت نکش..بگو
تهیونگ : میکشمت*داد*
رفتم سمتش میخواستم بزنمش ولی همون موقع غیب شد رف
تهیونگ : گندش بزنن
ات :ت...ته...
تهیونگ : ات!
کوک : حالا یکی به این بفهمونه ک ما ادم نیستیم
ات : •-•
کوک : من که میدونم میفهمی ولی خودتو میزنی به نفهمی
ات : خوب کاری میکنم ها ها ها
کوک : فسقلی عاشغال کیوت (눈‸눈)
یونگی : برادرمو ازم دزدید 🗿
جین : خو اشکال نداره اتفاقا خیلی خوبه من از ادما خوشم اومد
نامجون : منم همینطور
جیهوپ : با دشمنی چیزی درست نمیشه
تهیونگ : ولی بعضی ومپایره ک کنترلشون رو از دست میدن براشون فرق نمیکنه بزرگ باشه یا بچه میخورنش
نامجون : والا ما کسی اینجا نداریم جز تو
ات : من میخوام با جونگوم برم بیرون میخواد یه چیزی نشونم بده
یونگی : بسلامت 🗿
ات با جونگوم رف بیرون
نامجون : به نظر فکر خوبی نباشه ات رو گزاشتیم دست جونگوم
یونگی : داش ندیدی باهم دوس شدن هیچ اتفاقی نمیفته 🗿
جیهوپ : ولی جونگوم همچین با اعتماد نیس
جیمین : ات هم هنوز بوی خون میداد
جیوو : برین دنبالش الان میخورتشششششش
تهیونگ : من میرم دنبالش
از عمارت خارج شدم. حرومزاده ینی کجا رفته اینقد سریع بود. اهه تهیونگ استرستو دور کن
یه نفس عمیق کشیدم که همون موقع بوی خون به مشامم رسید. این بو...بوی خونه ات هست. خونی که از بوش میشه تشخیص داد شیرین و خوشمزس..اهه چی دارم میگم الان وقتش نیس کنترلمو از دست بدم
رفتم سمت بو...و با صحنه ای که دیدم خون جلو چشمام گرف
ات : ت...تهیونگا...ک..کمکم...کن
جونگوم : تا حالا همچیم خون خوشمزه ای نچشیدم. داری وسوسم میکنی بیبی کوچولو
لباسشو پار و پوره کرده و داره خونشو میمکه
تهیونگ : حرومزاده
جونگوم : عصبانی شدی؟ چه جالب...نمیدونستم دل ومپایر هم واسه انسان میسوزه...چقد چندش اوری...
تهیونگ :.....
جونگوم : چیه..موش زبونتو خورده...فک میکنی چه اتفاقی میفته وقتی بقیه بفهمن یه همچین زیرخواب خوشگل و زیبایی داری...حتما دیوونه میشن...میان سراغش و ازت میگیرنش...بازم بگو حرومزاده...خجالت نکش..بگو
تهیونگ : میکشمت*داد*
رفتم سمتش میخواستم بزنمش ولی همون موقع غیب شد رف
تهیونگ : گندش بزنن
ات :ت...ته...
تهیونگ : ات!
۷۶.۵k
۱۴ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.