پارت ۱
ویو ا.ت :
۱۰ سالم بود که به پیانو زنی علاقه مند شدم
۱۸ساله بودم که رفتم سر کلاس پیانو توی کلاس پیانو با یه پسر خیلی جذاب آشنا شدم اسمش هیونجین بود ۱۹ سالش بود
همیشه بهم پیانو زنی یاد میداد و همین جوری ادامه داد و من یه پیانو زن عالی شدم
از اون روز به بعد رابطه ی خیلی خوبی بین ما ایجاد شد
ویو هیونجین :
موقعی که ا.ت رو دیم نمی دونم چی شد و یک دفعه علاقه ی خیلی عجیبی تو دلم به ا.ت رو پیدا کردم
پس تصمیم گرفتم که علاقم رو بهش ثابت کنم
یه رستوران اجاره کردم و به کار کن ها گفتم واسه فردا اینجارو خیلی خوب تدارک میدین
و به ا.ت زنگ زدم
ویو ا.ت :
گوشیم زنگ خورد ، هیونجین بود
با نگرانی گفتم : هیونجین چیزی شده که ساعت ۱۲ شب زنگ زدی
هیونجین : ام ساعت ۱۲ شب ؟؟؟ با خودش میگه انقدر سرم شلوغ بود که نفهمیدم زمان کی گذشت
ا.ت : چیزی شده هیون ؟ چرا سکوت کردی
هیونجین : نه نه هیچی نشده فقط می خواستم بگم فردا تو رستورانی که میگم ساعت ۷ عصر منتظرتم الان آدرسش رو بهت میگم
ا.ت : رستوران؟ ام اوکی
مثل سگ خوابم میومد بعد اینکه حرف زدن رو با هیون تموم کردم رفتم روی تختم و سریع خوابم برد
ویو هیونجین:
بعد اینکه با ا.ت حرف زدن رو تموم کردم رفتم روی تختم نشستم و به پنجره زل زدم و با خودم فکر میکردم فردا چطوری بهش بگم که دوستش دارم همین جوری که داشتم فکر میکردم خوابم برد
💜💜💜
۱۰ سالم بود که به پیانو زنی علاقه مند شدم
۱۸ساله بودم که رفتم سر کلاس پیانو توی کلاس پیانو با یه پسر خیلی جذاب آشنا شدم اسمش هیونجین بود ۱۹ سالش بود
همیشه بهم پیانو زنی یاد میداد و همین جوری ادامه داد و من یه پیانو زن عالی شدم
از اون روز به بعد رابطه ی خیلی خوبی بین ما ایجاد شد
ویو هیونجین :
موقعی که ا.ت رو دیم نمی دونم چی شد و یک دفعه علاقه ی خیلی عجیبی تو دلم به ا.ت رو پیدا کردم
پس تصمیم گرفتم که علاقم رو بهش ثابت کنم
یه رستوران اجاره کردم و به کار کن ها گفتم واسه فردا اینجارو خیلی خوب تدارک میدین
و به ا.ت زنگ زدم
ویو ا.ت :
گوشیم زنگ خورد ، هیونجین بود
با نگرانی گفتم : هیونجین چیزی شده که ساعت ۱۲ شب زنگ زدی
هیونجین : ام ساعت ۱۲ شب ؟؟؟ با خودش میگه انقدر سرم شلوغ بود که نفهمیدم زمان کی گذشت
ا.ت : چیزی شده هیون ؟ چرا سکوت کردی
هیونجین : نه نه هیچی نشده فقط می خواستم بگم فردا تو رستورانی که میگم ساعت ۷ عصر منتظرتم الان آدرسش رو بهت میگم
ا.ت : رستوران؟ ام اوکی
مثل سگ خوابم میومد بعد اینکه حرف زدن رو با هیون تموم کردم رفتم روی تختم و سریع خوابم برد
ویو هیونجین:
بعد اینکه با ا.ت حرف زدن رو تموم کردم رفتم روی تختم نشستم و به پنجره زل زدم و با خودم فکر میکردم فردا چطوری بهش بگم که دوستش دارم همین جوری که داشتم فکر میکردم خوابم برد
💜💜💜
۳.۵k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.