توشدی دریا ومن هم غرق در یاد توام
توشدی دریا ومن هم غرق در یاد توام
توشدی دنیای من ،من هم گرفتار توام
تو شدی سیلی و میشوری و باخود میبری
از وجود پر ز آشوبم تو غم را میبری
چون مغول اما به نفع من تو ویران کرده ای
در وجودم غصه را با خاک یکسان کرده ای
من چه دانستم که این ویرانی از بهر چه بود
حال دانستم که این آبادی از لطف تو بود
لذت پرواز را دانم من از ،آغوش تو
آسمان بگشا که پرگیرم در اقیانوس تو
توشدی دنیای من ،من هم گرفتار توام
تو شدی سیلی و میشوری و باخود میبری
از وجود پر ز آشوبم تو غم را میبری
چون مغول اما به نفع من تو ویران کرده ای
در وجودم غصه را با خاک یکسان کرده ای
من چه دانستم که این ویرانی از بهر چه بود
حال دانستم که این آبادی از لطف تو بود
لذت پرواز را دانم من از ،آغوش تو
آسمان بگشا که پرگیرم در اقیانوس تو
۹۷۲
۱۳ فروردین ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.