p22
کنم صداش میومد که داد میزد میگفت آقای پارک ببخشید
جیمین: برو تو اتاقت الاننننن تو به چه جرعتی رفتی اونجا کی بهت اجازه داد هاااا(عصبی)
ات: ا ا اما...(باگریه بدو بدو رفت طرف اتاقش درم بست نشست پشتش گریه کرد)
جیمین: واای ات فهمید من مافیام الان چیکار کنم ازم متنفر میشه مخصوصا با کاری که الان کردم وای نهه(تو ذهنش)
خب خب خب ساعت3:30بود که همه آماده شده بودن و رفتن به سمت خونه جیمین البته لوسی تاکسی رفت ولی یونگی مین سو باهم امده بودن و یونجون هم تنها اما مین جی نمیخواست بیاد که با اصرار لوسی قبول کرد و گفت اگه یونجون بیاد من میرم نمیمونم اونجا لوسی گفت چرا مگه چیشده مین جی: بهت میگم بعدا
لوسی اوکی بای
لباسشونو پوشیدن(عکساشو میزارم) رفتن سمت خونه جیمین
جیمین هنوزم از ات خبر نداشت ات حتی نهارم هم نخورده بود که یهو زنگ خونه رو زدن
جیمین: آجوما من باز میکنم تو به کارت برس
№: باشه پسرم
جیمین رفت درو باز کردکه همه بود سلام کردن رفتن نشستن بعد5دقیقه بعد یهو یونجون گفت پس مین جی نمیاد؟
لوسی: چطور؟
یونجون: هیچی همینطوری
که درو زدن
مین سو: من باز میکنم
رفت باز کرد که مین جی امده اما چشاش پف کردع(چون گریه کرده بود)
مین سو: سلام مینجی هی چته دختر چشات چرا اینطوری شده گریه کردی؟؟
مین جی: نه خوبم بریم تو
که یهو مین جی یونجون دید مین جی گفت
مین جی: من برمیگردم شما خوش باشین
جیمین: چرا چیشده قراره بریم باهم حال کنیمااا
مین جی: نه ممنونم من میرم که یهو به گوشی مین جی پیام امد یونجون بود (گایز شماره همدیگه رو داشتن)
گفته بوده که اگه بری همه چیو درباره دیشب بهشون میگم
مین جی: خیلی بعیشوری(آروم)
که چشاش پر اشک شد دوباره که گفت میمونم
یونگی: اخ جون
مین سو چپ چپ به یونگی نگاه میکرد حسوی کرده بود
که یهو تهیونک گفت: دلم برای ات تنگ شده چرانیستش اینجا
لوسی: دلت برای کی تنگی شده؟؟؟؟
تهیونگ: ات
لوسی...
ادامه دارد..
حمایت کنید♥🥺
جیمین: برو تو اتاقت الاننننن تو به چه جرعتی رفتی اونجا کی بهت اجازه داد هاااا(عصبی)
ات: ا ا اما...(باگریه بدو بدو رفت طرف اتاقش درم بست نشست پشتش گریه کرد)
جیمین: واای ات فهمید من مافیام الان چیکار کنم ازم متنفر میشه مخصوصا با کاری که الان کردم وای نهه(تو ذهنش)
خب خب خب ساعت3:30بود که همه آماده شده بودن و رفتن به سمت خونه جیمین البته لوسی تاکسی رفت ولی یونگی مین سو باهم امده بودن و یونجون هم تنها اما مین جی نمیخواست بیاد که با اصرار لوسی قبول کرد و گفت اگه یونجون بیاد من میرم نمیمونم اونجا لوسی گفت چرا مگه چیشده مین جی: بهت میگم بعدا
لوسی اوکی بای
لباسشونو پوشیدن(عکساشو میزارم) رفتن سمت خونه جیمین
جیمین هنوزم از ات خبر نداشت ات حتی نهارم هم نخورده بود که یهو زنگ خونه رو زدن
جیمین: آجوما من باز میکنم تو به کارت برس
№: باشه پسرم
جیمین رفت درو باز کردکه همه بود سلام کردن رفتن نشستن بعد5دقیقه بعد یهو یونجون گفت پس مین جی نمیاد؟
لوسی: چطور؟
یونجون: هیچی همینطوری
که درو زدن
مین سو: من باز میکنم
رفت باز کرد که مین جی امده اما چشاش پف کردع(چون گریه کرده بود)
مین سو: سلام مینجی هی چته دختر چشات چرا اینطوری شده گریه کردی؟؟
مین جی: نه خوبم بریم تو
که یهو مین جی یونجون دید مین جی گفت
مین جی: من برمیگردم شما خوش باشین
جیمین: چرا چیشده قراره بریم باهم حال کنیمااا
مین جی: نه ممنونم من میرم که یهو به گوشی مین جی پیام امد یونجون بود (گایز شماره همدیگه رو داشتن)
گفته بوده که اگه بری همه چیو درباره دیشب بهشون میگم
مین جی: خیلی بعیشوری(آروم)
که چشاش پر اشک شد دوباره که گفت میمونم
یونگی: اخ جون
مین سو چپ چپ به یونگی نگاه میکرد حسوی کرده بود
که یهو تهیونک گفت: دلم برای ات تنگ شده چرانیستش اینجا
لوسی: دلت برای کی تنگی شده؟؟؟؟
تهیونگ: ات
لوسی...
ادامه دارد..
حمایت کنید♥🥺
۱۱.۸k
۲۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.