پارت¹ (عشق دورغین)
ویو ا/ت
امروز هم مثل روز های دیگه گذشت هوفف. باید دوباره کوک رو تحمل کنم ایییییییی خدا کی حوصله اش رو داره
(خواهرم از خدات هم باشه)
سخنی از ادمین
بچها کوک و ا/ت اصلا همدیگر رو دوست ندارن فقط به اجبار ازدواج کردن
ویو کوک
دیدم صبح شده گفتم وایی باز الان ا/ت نق نقو میاد بالا سرم ایییییی خدا چه گیری کردم
فلش بک به روی میز (موقع صبحانه خوردن😀)
ذهن کوک:،درسته دوسش ندارم ولی هر روز جذاب تره
ا/ت: مگه من چی دارم که دوساعت زل زدی روی تخم چشمام
کوک:ها..هی..هیچی صبحانه بخور من خوردم دیگه نمیتونم
ا/ت:همینقدر
کوک:برای تو مهمه
ا/ت:نه..... چونکه
ا/ت خواست حرف بزنه که کوک پرید توی حرفش گفت
کوک:با اجبار خانوادهام ازدواج کردیم میدونم میخواهی اینو بگی
ا/ت؛آره خواستم اینو بگم
ذهن ات
یهو دیدم کوک داره میاد نزدیکم که بعدش.......
خمارییییییییییییی😂😂🤭🥲
اگه اشتباه تایپی داشتم ببخشید دیگه نگاهش نکردم
شرطا
² کامنت
²لایک
امروز هم مثل روز های دیگه گذشت هوفف. باید دوباره کوک رو تحمل کنم ایییییییی خدا کی حوصله اش رو داره
(خواهرم از خدات هم باشه)
سخنی از ادمین
بچها کوک و ا/ت اصلا همدیگر رو دوست ندارن فقط به اجبار ازدواج کردن
ویو کوک
دیدم صبح شده گفتم وایی باز الان ا/ت نق نقو میاد بالا سرم ایییییی خدا چه گیری کردم
فلش بک به روی میز (موقع صبحانه خوردن😀)
ذهن کوک:،درسته دوسش ندارم ولی هر روز جذاب تره
ا/ت: مگه من چی دارم که دوساعت زل زدی روی تخم چشمام
کوک:ها..هی..هیچی صبحانه بخور من خوردم دیگه نمیتونم
ا/ت:همینقدر
کوک:برای تو مهمه
ا/ت:نه..... چونکه
ا/ت خواست حرف بزنه که کوک پرید توی حرفش گفت
کوک:با اجبار خانوادهام ازدواج کردیم میدونم میخواهی اینو بگی
ا/ت؛آره خواستم اینو بگم
ذهن ات
یهو دیدم کوک داره میاد نزدیکم که بعدش.......
خمارییییییییییییی😂😂🤭🥲
اگه اشتباه تایپی داشتم ببخشید دیگه نگاهش نکردم
شرطا
² کامنت
²لایک
۷.۱k
۱۰ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.