پارت 6
بگو ب کجات دست زد... *داد
_ات میگم بگو ب کجات دست زد *همچنان داد
+بخدا هق... هق بخدا نزاشتم بهم دست بزنه هق هق به هق به موقع رسیدی هق هق هق
سفت بغلش کردم و خودمم اشکم در اومد سرش روی شونم گذاشتم و داشتم نوازشش میکردم ک احساس کردم ات بی حال شده از تو بغلم جداش کردم ک بی جون افتاد تو بغلم
گریم شدت گرفت دستام میلرزید
براید استایل بغلش کردم و گذاشتمش تو ماشین
جیمین : تهیونگ تو حالت خوب نیست من رانندگی میکنم
رفت عقب نشست سر ات رو گذاشته بود رو پاش موهاش رو نوازش میکرد و اشکاش سر میخوردن و صورت ات رو لمس میکردن
رسیدیم خونه تهیونگ و قرار شد دکتر لی بره اونجا
ته ات رو براید استایل بغل کرد و برد تو
ته ویو :
ات رو گذاشتم رو تخت هنوز بیهوش بود چند دقه ای نگذشت ک اعضا با دکتر لی اومدن
د: خوشبختانه صدمه جدی ندیدن ولی خب شک عصبی بهش وارد شده بیشتر مواظبش باشین بهشون ی سروم ارامبخش زدم
دکتر لی رفت
ولی من همینطور بی وقفه داشتم کریه میکردم
اعضا بغلم کردن
سرم روی شونه نام جون هیونگ بود داشتم گریه و اعضا داشتن دل داریم میدادن
ک با صدای سرفه ای روم رو برگردوندم
اوه اون صدای ات من بود!
یعنی حالش خوب شده!!!
اشکام رو پاک کردم و دویدم سمت تخت کنارش روی تخت نشستم و دستش رو گرفتم
چشماش رو باز کرد و بهم خیره شد
با صدای خیییلی اروم ک بزور میشد فهمید
+ *سرفه اوممم ته گریه کردی؟
_ *فین نه کی گفته من گریه کردم
بلند شد و نشست
کوک : اوه زن داداش میدونی تهیونگ واقعا گریه میکرد * برای شوخی و مسخره
_یاااااا کوک
نگاهم رو دادم ب ات
دیدم دارع میخنده نتونستم تحمل کنم و سفت بغلش کردم
ات ویو :
با اینکه داشتم میخندیدم ولی وقتی یاد اون قضیع می افتادم گریم میگرفت
سرم رو انداختن پایین که ته نبینه اما وقتی بغلم گرفتم گریم شدت گرفت
+هق هق چرا... چرا وقتی بهت گفتم بیا نیومدی..... ها.... هوم
_ هق ببخ هق ببخشید کیوتم
دوباره بغلم کرد و
از بغلش در اومدم ک صورتم رو قاب کرد و لبای نرمش روی لبام گذاشت
طعم شور اشکاش رو میشد حس کرد
اعضا : یاااااااااااا تهیونگاااااا
از روی خجالت سرم رو توی بغل ته قایم کردم
و پایان :)
میدونم تهش ریدم و خو خوب زجر تون دادم😂😂😂😂🖐🏻💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻
_ات میگم بگو ب کجات دست زد *همچنان داد
+بخدا هق... هق بخدا نزاشتم بهم دست بزنه هق هق به هق به موقع رسیدی هق هق هق
سفت بغلش کردم و خودمم اشکم در اومد سرش روی شونم گذاشتم و داشتم نوازشش میکردم ک احساس کردم ات بی حال شده از تو بغلم جداش کردم ک بی جون افتاد تو بغلم
گریم شدت گرفت دستام میلرزید
براید استایل بغلش کردم و گذاشتمش تو ماشین
جیمین : تهیونگ تو حالت خوب نیست من رانندگی میکنم
رفت عقب نشست سر ات رو گذاشته بود رو پاش موهاش رو نوازش میکرد و اشکاش سر میخوردن و صورت ات رو لمس میکردن
رسیدیم خونه تهیونگ و قرار شد دکتر لی بره اونجا
ته ات رو براید استایل بغل کرد و برد تو
ته ویو :
ات رو گذاشتم رو تخت هنوز بیهوش بود چند دقه ای نگذشت ک اعضا با دکتر لی اومدن
د: خوشبختانه صدمه جدی ندیدن ولی خب شک عصبی بهش وارد شده بیشتر مواظبش باشین بهشون ی سروم ارامبخش زدم
دکتر لی رفت
ولی من همینطور بی وقفه داشتم کریه میکردم
اعضا بغلم کردن
سرم روی شونه نام جون هیونگ بود داشتم گریه و اعضا داشتن دل داریم میدادن
ک با صدای سرفه ای روم رو برگردوندم
اوه اون صدای ات من بود!
یعنی حالش خوب شده!!!
اشکام رو پاک کردم و دویدم سمت تخت کنارش روی تخت نشستم و دستش رو گرفتم
چشماش رو باز کرد و بهم خیره شد
با صدای خیییلی اروم ک بزور میشد فهمید
+ *سرفه اوممم ته گریه کردی؟
_ *فین نه کی گفته من گریه کردم
بلند شد و نشست
کوک : اوه زن داداش میدونی تهیونگ واقعا گریه میکرد * برای شوخی و مسخره
_یاااااا کوک
نگاهم رو دادم ب ات
دیدم دارع میخنده نتونستم تحمل کنم و سفت بغلش کردم
ات ویو :
با اینکه داشتم میخندیدم ولی وقتی یاد اون قضیع می افتادم گریم میگرفت
سرم رو انداختن پایین که ته نبینه اما وقتی بغلم گرفتم گریم شدت گرفت
+هق هق چرا... چرا وقتی بهت گفتم بیا نیومدی..... ها.... هوم
_ هق ببخ هق ببخشید کیوتم
دوباره بغلم کرد و
از بغلش در اومدم ک صورتم رو قاب کرد و لبای نرمش روی لبام گذاشت
طعم شور اشکاش رو میشد حس کرد
اعضا : یاااااااااااا تهیونگاااااا
از روی خجالت سرم رو توی بغل ته قایم کردم
و پایان :)
میدونم تهش ریدم و خو خوب زجر تون دادم😂😂😂😂🖐🏻💃🏻💃🏻💃🏻💃🏻
۵۸.۲k
۲۲ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.