فیک شوگا
فیک شوگا
پارت ۹
_______________________
"شوگا"
کاترین عوضی .....ات که خوابید از اتاق رفتم بیرون
و رفتم حیاط....سوار ماشین شدم و پامو تا آخر روی گاز فشار دادم تا سریع تر برسم به شرکت ...شرکتی که کاترین یکی از سهام دارای اونجا بود
رسیدم . از ماشین پیاده شدم و رفتم سمت شرکت وقتی رفتم تو نگهبانی که اونجا بود برام بلند شدو سلام کرد سرمو تکون دادم .رفتم سمت آسانسور کل این برح برای خودم بود و طبقه آخر و زدم
اینجا یه برج ۱۰۰ طبقه بود که آخرین طبقه برای خودم بود و بقیه اش و هم که اون شرکتهایی که باهاشون کار میکردم استفاده میکردن تقریبا با ۷۰ تا شرکت کار میکردیم. بقیه طبقه ها خالی بود. رسیدم به طبقه اخر. از آسانسور اومدم بیرون رفتم سمت اتاق کاترین
که منشی گفت که جلسه داره
رفتم سمت اتاق جلسه ....در و باز کردم و رفتم تو تموم کسایی که اونجا بودن برام بلند شدن کاترینم همین طور
□سلام عزیزم
عزیزم دیه چه صیغه ایی بود
+من عزیز تو نیستم
کاترین که خیط شده بود گفت
□جلسه تموم شده
همه از اتاق رفتن بیرون درو بستم و رفتم سمت کاترین و گفتم
+ چرا به ات اون حرفا رو زدی
□کدوم حرفا
+ منو تو کی قراره باهم ازدواج کنیم.
□اها ...خب به زودی. عزیزم
با این حرفش عصبانیتم چن برابر شد و دستمو انداختم دور گردنش و خفه ش کردم
+ببین کاترین من هیچ وقت سمت توی حرومزاده نمیام فهمیدی....من هیچ وقت با تو ازدواج نمیکنم....خب هیچ وقت
ولش کردم و شروع کرد به سرفه کردن ...ازش فاصله گرفتمو رفتم سمت در دستمو بردم سمت دستگیره که گفت
□ ۳۰ازسهام این شرکت برای منه
برگشتم طرفش
+ اون ۳۰٪ و میخرم ....گورتو گم کن
رفتم از اتاق بیرون.
............
پارت ۹
_______________________
"شوگا"
کاترین عوضی .....ات که خوابید از اتاق رفتم بیرون
و رفتم حیاط....سوار ماشین شدم و پامو تا آخر روی گاز فشار دادم تا سریع تر برسم به شرکت ...شرکتی که کاترین یکی از سهام دارای اونجا بود
رسیدم . از ماشین پیاده شدم و رفتم سمت شرکت وقتی رفتم تو نگهبانی که اونجا بود برام بلند شدو سلام کرد سرمو تکون دادم .رفتم سمت آسانسور کل این برح برای خودم بود و طبقه آخر و زدم
اینجا یه برج ۱۰۰ طبقه بود که آخرین طبقه برای خودم بود و بقیه اش و هم که اون شرکتهایی که باهاشون کار میکردم استفاده میکردن تقریبا با ۷۰ تا شرکت کار میکردیم. بقیه طبقه ها خالی بود. رسیدم به طبقه اخر. از آسانسور اومدم بیرون رفتم سمت اتاق کاترین
که منشی گفت که جلسه داره
رفتم سمت اتاق جلسه ....در و باز کردم و رفتم تو تموم کسایی که اونجا بودن برام بلند شدن کاترینم همین طور
□سلام عزیزم
عزیزم دیه چه صیغه ایی بود
+من عزیز تو نیستم
کاترین که خیط شده بود گفت
□جلسه تموم شده
همه از اتاق رفتن بیرون درو بستم و رفتم سمت کاترین و گفتم
+ چرا به ات اون حرفا رو زدی
□کدوم حرفا
+ منو تو کی قراره باهم ازدواج کنیم.
□اها ...خب به زودی. عزیزم
با این حرفش عصبانیتم چن برابر شد و دستمو انداختم دور گردنش و خفه ش کردم
+ببین کاترین من هیچ وقت سمت توی حرومزاده نمیام فهمیدی....من هیچ وقت با تو ازدواج نمیکنم....خب هیچ وقت
ولش کردم و شروع کرد به سرفه کردن ...ازش فاصله گرفتمو رفتم سمت در دستمو بردم سمت دستگیره که گفت
□ ۳۰ازسهام این شرکت برای منه
برگشتم طرفش
+ اون ۳۰٪ و میخرم ....گورتو گم کن
رفتم از اتاق بیرون.
............
۱۸.۸k
۲۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.