ₚ₅
خانم گو: قربان ا/ت با پدرتون راجع به اینکه دانشجوعه دانشگاه سئوله و میخواد به جای کار های سطحی نقاش شخصی این خانواده بشه با پدرتو حرف زد و پدرتون از هوش و زکاوتش خوشش امد و ازش خواست به جای نقاش خانوادگی یا خدمتکار به عنوان دستیار شخصی پیش پدرتون بمونه چون پدرتون تصمیم گرفته...گرفته ...نقاشی های غیر قانونی رو با علم ا/ت شناسایی کنه که اصله با نه ببخشید قربان
تهیونگ عصبانی فریاد کشید:
یه خدمتکار نمیتونه دستیار شخصی بشه خانم گو به پدرم بگو این دختر آدم درستی نیستتت
تهیونگ و جین تا برن به خونه
ویو ا/ت:
آقای کیم ازم خواستن لباس مرتبی به کمک خانم یجی( خواهر تهیونگ) بپوشم تا من رو امشب رسمی به عنوان دستیار شخصی جدیدشون اعلام کنن راستش اولش ترسیدم چون این بار سنگینی برای یک دختر ۱۹ ساله بود تو فکر بودم که خانم یجی دستشونو گذاشتن رو شونم
یجی: گلم نگران نباش خیلی ترسیدی نه؟ صورتت مثل گچ شده من یجی عم دختر این خانواده میدونم اینکه یک خدمتکار دستیار شخصی شه چقدر عجیب و نگران کنندست اما باید غرور داشته باشی و امشب رفتار درستی کنی میتونی منو یجی صدا کنی بیا تا لباستو انتخاب کنم
با یجی از پله ها بالا رفتم راستش خیلی خوشحال بودم که دختری به این مهربونی اینجاست و این عمارت ترسناک رو قشنگ تر کرده برای همین با اطمینان پشتش از پله ها بالا رفتم
پرش به دوساعت بعد*
ا/ت ویو:
یجی منو آرایش کرد و لباس خیلی قشنگی بهم داد(عکسشونو گذاشتم) لبخند زد و گفت: شبیه ماه شدی عزیزم لبخند زدم ولی خودش خیلی خوشگل تر از من شده بود صدای ماشین امد نه یکی نه دوتا بلکه نزدیک به پنج تا ماشین همزمان رسیدن یجی گفت: هوف اینا باز امدن و چشم قره رفت رو به من گفت : داداشام عجیبن وحشت نکن و لبخند زد با یجی از پله پایین امدم تاحالا انقدر چهره جذاب به چشم ندیده بودم از حق نگذریم پسرا یکی از یکی جذاب تر بودن آقای کیم با ورود منو یجی لبخند عمیقی زد
تهیونگ ویو: عصبانی بودم که یجی و اون دختره ی... از پله ها پایین می امدن انگار یجی از قصد اون رو خوشگل کرده بود چون میدونم این ها همه سلیقه یجیه صورتمو برگردوندم که دیدم همه پسرا محوش شدن زیر لب گفتم: خاک تو سر هولتون
تهیونگ عصبانی فریاد کشید:
یه خدمتکار نمیتونه دستیار شخصی بشه خانم گو به پدرم بگو این دختر آدم درستی نیستتت
تهیونگ و جین تا برن به خونه
ویو ا/ت:
آقای کیم ازم خواستن لباس مرتبی به کمک خانم یجی( خواهر تهیونگ) بپوشم تا من رو امشب رسمی به عنوان دستیار شخصی جدیدشون اعلام کنن راستش اولش ترسیدم چون این بار سنگینی برای یک دختر ۱۹ ساله بود تو فکر بودم که خانم یجی دستشونو گذاشتن رو شونم
یجی: گلم نگران نباش خیلی ترسیدی نه؟ صورتت مثل گچ شده من یجی عم دختر این خانواده میدونم اینکه یک خدمتکار دستیار شخصی شه چقدر عجیب و نگران کنندست اما باید غرور داشته باشی و امشب رفتار درستی کنی میتونی منو یجی صدا کنی بیا تا لباستو انتخاب کنم
با یجی از پله ها بالا رفتم راستش خیلی خوشحال بودم که دختری به این مهربونی اینجاست و این عمارت ترسناک رو قشنگ تر کرده برای همین با اطمینان پشتش از پله ها بالا رفتم
پرش به دوساعت بعد*
ا/ت ویو:
یجی منو آرایش کرد و لباس خیلی قشنگی بهم داد(عکسشونو گذاشتم) لبخند زد و گفت: شبیه ماه شدی عزیزم لبخند زدم ولی خودش خیلی خوشگل تر از من شده بود صدای ماشین امد نه یکی نه دوتا بلکه نزدیک به پنج تا ماشین همزمان رسیدن یجی گفت: هوف اینا باز امدن و چشم قره رفت رو به من گفت : داداشام عجیبن وحشت نکن و لبخند زد با یجی از پله پایین امدم تاحالا انقدر چهره جذاب به چشم ندیده بودم از حق نگذریم پسرا یکی از یکی جذاب تر بودن آقای کیم با ورود منو یجی لبخند عمیقی زد
تهیونگ ویو: عصبانی بودم که یجی و اون دختره ی... از پله ها پایین می امدن انگار یجی از قصد اون رو خوشگل کرده بود چون میدونم این ها همه سلیقه یجیه صورتمو برگردوندم که دیدم همه پسرا محوش شدن زیر لب گفتم: خاک تو سر هولتون
۴.۴k
۲۶ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.