چند پارتی جونگکوک پارت 4
نام چند پارتی:جدایی از عشق❤️🩹
ویو ات
روی کاناپه نشسته بودم و داشتم فیلم میدیدم ساعت تقریبا 10 بود گفتم چرا نرم قدم بزنم... پس تلویزیون رو خاموش کردم و کتم رو پوشیدم و رفتم بیرون
.....
همینجوری داشتم قدم میزدم و با خودم حرف میزدم
نفهمیدم چی شده که سر از خونه ی جونگکوک در آوردم با خودم گفتم خب حداقل میتونم برم به عیادت هیونجین تا ببینم حالش چطوره پس رفتم کناره در وایسادم دوتا بادیگارد اونجا بودن بهشون گفتم
+سلام من اومدم اقای جون رو ببینم
بادیگارد:یه لحظه صبر کنید الان میام
+باشه
یکی از بادیگارد ها رفت داخل و بعد از چند مین برگشت و گفت
بادیگارد:بفرمایید داخل
+ممنون
رفتم داخل که یکی از خدمتکار ها منو راهنمایی کرد به اتاق جونگکوک .. رسیدم و در اتاق رو زدم و اونم گفت بیام داخل
+س.. سلام
_ات! خوش اومدی
+ممنون رئیس
_رئیس!.. اوه بهتره که بیرون از شرکت منو جونگکوک صدا کنی باشه ؟
+.. باشه حتما
+میگم پسرتون کجاس میخوام ببینم حالشون چطوره
_بله .. بیا بریم
+باشه
جونگکوک منو برد اتاق هوینجین.. در رو باز کرد که من با قیافه ی هیونجین برخوردم خوابیده بود.. چقد خوشگل بود میخواستم بغلش کنم.. توی افکارم غرق بودم که با صدای جونگکوک از افکارم اومدم بیرون
_ات
+ب.. بله
_لازم نیس باهام رسمی حرف بزنی
+باشه
_میدونم میخواستی دوباره پسرتو ببینی
+...
ویو جونگکوک
توی اتاقم بودم که...
شرایط نداره پارت بعد رو هم میزارم💗
ویو ات
روی کاناپه نشسته بودم و داشتم فیلم میدیدم ساعت تقریبا 10 بود گفتم چرا نرم قدم بزنم... پس تلویزیون رو خاموش کردم و کتم رو پوشیدم و رفتم بیرون
.....
همینجوری داشتم قدم میزدم و با خودم حرف میزدم
نفهمیدم چی شده که سر از خونه ی جونگکوک در آوردم با خودم گفتم خب حداقل میتونم برم به عیادت هیونجین تا ببینم حالش چطوره پس رفتم کناره در وایسادم دوتا بادیگارد اونجا بودن بهشون گفتم
+سلام من اومدم اقای جون رو ببینم
بادیگارد:یه لحظه صبر کنید الان میام
+باشه
یکی از بادیگارد ها رفت داخل و بعد از چند مین برگشت و گفت
بادیگارد:بفرمایید داخل
+ممنون
رفتم داخل که یکی از خدمتکار ها منو راهنمایی کرد به اتاق جونگکوک .. رسیدم و در اتاق رو زدم و اونم گفت بیام داخل
+س.. سلام
_ات! خوش اومدی
+ممنون رئیس
_رئیس!.. اوه بهتره که بیرون از شرکت منو جونگکوک صدا کنی باشه ؟
+.. باشه حتما
+میگم پسرتون کجاس میخوام ببینم حالشون چطوره
_بله .. بیا بریم
+باشه
جونگکوک منو برد اتاق هوینجین.. در رو باز کرد که من با قیافه ی هیونجین برخوردم خوابیده بود.. چقد خوشگل بود میخواستم بغلش کنم.. توی افکارم غرق بودم که با صدای جونگکوک از افکارم اومدم بیرون
_ات
+ب.. بله
_لازم نیس باهام رسمی حرف بزنی
+باشه
_میدونم میخواستی دوباره پسرتو ببینی
+...
ویو جونگکوک
توی اتاقم بودم که...
شرایط نداره پارت بعد رو هم میزارم💗
۸.۱k
۰۳ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.