زندگی من با میامورا
زندگی من با میامورا
پارت ۳
سرم گیج رفت افتادم و بعد چند دقیقه بلند شدم دیدم میامورا سرشو رو ی میز گذاشته و خوابیده بلد شدم دیدم رو سرم دستمال گذاشته و دورو برم پر قرص دارو که انگار تازه خریده شده.
میامورا وقتی دیدم هوری بیهوش شده خیلی نگرانش شد جذاشتتش رو تخت و رفت کلی قرصو ویتامین خرید
حالم بهتر شده بود. بلند شدم و روی میامورا پتو کشیدم هم خوشحال بودم هم ناراحت خوشحال بودم از اینکه حالم بهتر شده و میامورا آنقدر مهربونه اما ناراحت بودم از اینکه زود قضاوتش کردم
داشت گریم می گرفت رفت.اصلا نفهمیدم چی شده انگار تو حال خودم نبودم ...
میامورا=صدای گریه شنیدم بلند شدم دیدم هوری بیدار شده و داره گریه میکنه گفتم «چی شده؟» خیلی نگران بودم که نکنه برای هوری سان اتفاقی بیوفته ولی وقتی دیدم بیدار شده لبخند زدم
هوری=«ببخشید که ...ک .ه اذیت کردم ...تو واقعا مهربونی .....
پارت ۳
سرم گیج رفت افتادم و بعد چند دقیقه بلند شدم دیدم میامورا سرشو رو ی میز گذاشته و خوابیده بلد شدم دیدم رو سرم دستمال گذاشته و دورو برم پر قرص دارو که انگار تازه خریده شده.
میامورا وقتی دیدم هوری بیهوش شده خیلی نگرانش شد جذاشتتش رو تخت و رفت کلی قرصو ویتامین خرید
حالم بهتر شده بود. بلند شدم و روی میامورا پتو کشیدم هم خوشحال بودم هم ناراحت خوشحال بودم از اینکه حالم بهتر شده و میامورا آنقدر مهربونه اما ناراحت بودم از اینکه زود قضاوتش کردم
داشت گریم می گرفت رفت.اصلا نفهمیدم چی شده انگار تو حال خودم نبودم ...
میامورا=صدای گریه شنیدم بلند شدم دیدم هوری بیدار شده و داره گریه میکنه گفتم «چی شده؟» خیلی نگران بودم که نکنه برای هوری سان اتفاقی بیوفته ولی وقتی دیدم بیدار شده لبخند زدم
هوری=«ببخشید که ...ک .ه اذیت کردم ...تو واقعا مهربونی .....
۲.۴k
۱۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.