معجزه من
معجزه من
پارت ۲
دکتر: برای همیشه کور میشی
النا: چقدر با این چشم هام دووم میارم؟
دکتر: ۳ ماه
النا: بعد هزینه عمل چقدره؟
دکتر: هر چشم ۲۰ میلیون شما دوتا چشم هات ضعیفه ۴۰ میلیون
(النا)
از مطب زدیم بیرون هیچی به بابام نگفتم گفتم ک دکتر گفته چشام خوبه و مشکلی نداره نمخواستم نگرانشون کنم تو ماشین تو فکر بودم و خدا خدا میکردم یک شوهر پولدار پیدا کنم ک شاید پول بده چشم هامو عمل کنم،رسیدیم خونه ک خاله اکرم امده بود احوال پرسی کردیم ک گفت بیا بشین کنارم رفتم کنارش نشستم ک گوشیشو دراورد عکس یک پسره نشون داد
خاله اکرم: النا این پسره اسمش امید ۲۳ سالشه طراح خونه ای دستش به دهنش میرسه خونه ماشین ویلا هم داره اینا همسایه ما هستند من ک تو این چند سال ازشون بدی ندیدم پسره خوبی سیگاری اهل هیچ کاری نیست اگر میخواین امشب بیاین هم شما اونارو بیبینید و هم اونا شمارو اهوم؟
مامانم با بابام مشورت کرد بابام گفت بیاین
(شب)
حاظر شدم لباس هامو تنم کردم تو ایینه به خودم نگاه کردم همه ای دخترا الان مستقل میخوان زندگی کنن یا ۲۰ سالگی میخوان ازدواج کنن ولی من چی،تو همین فکر ها بودم ک مامانم صدام زد ک اینا امدن بیا پایین،رفتم پایین احوال پرسی کردم پسره هم از پایین به بالا منو نگاه کرد سلام کرد از این کارش اصلا خوشم نیومد، نشسته بودیم ک با اصرار خاله اکرم گفت برین تو اتاق حرف بزنیم رفتیم تو اتاق
امید: میتونم یک چیزی بگم؟
النا: بله بگید؟
امید: شما اصلا تایپ من نیستن الانم به اصرار مامانم امدم ناراحت نشین ولی خب شما اصلا اون چیزی ک من میخوام نیستن اگر هم ازدواج کنیم فقط اسم هامون تو شناسنامه هم باشه چون من هیچ علاقه ای ندارم ک باشما زندگی کنم
بغضم گرفته بود بدنم شل شد قلبم درد میکرد زبونم قفل شده بود
النا:چرا مگه من چمه؟(با بغض و صدای لرزون)
امید:هیکل شما مناسب نیست پوستتون گندمی درس نخوندین لکنت دارید ببخشید ولی شما بدرد اون پسر هایی مذهبی میخورید ک هیچی براشون مهم نیست
گریم گرفت رفتم پایین و با سرصدا انداختمشون بیرون بعد رفتشون رفتم تو اتاق و تا صبح گریه کردم
(۵روزبعد)
(النا)
۵ روز بود ک کارم شده بود گریه چشام دیگ نمیدید غذا نمخوردم و همش تو اتاقم بودم از خودم بدم امده بود تو اتاقم داشتم گریه میکردم ک دیدم نگار(دوست قدیمش)امد
(نگار دوست النا بوده ک از وقتی ازدواج کرده زیاد خونه النا نمیومده)
نگار امد تو اتاق بغلم کرد همه رو براش تعریف کردم ک موهامو نوازش کرد
پارت ۲
دکتر: برای همیشه کور میشی
النا: چقدر با این چشم هام دووم میارم؟
دکتر: ۳ ماه
النا: بعد هزینه عمل چقدره؟
دکتر: هر چشم ۲۰ میلیون شما دوتا چشم هات ضعیفه ۴۰ میلیون
(النا)
از مطب زدیم بیرون هیچی به بابام نگفتم گفتم ک دکتر گفته چشام خوبه و مشکلی نداره نمخواستم نگرانشون کنم تو ماشین تو فکر بودم و خدا خدا میکردم یک شوهر پولدار پیدا کنم ک شاید پول بده چشم هامو عمل کنم،رسیدیم خونه ک خاله اکرم امده بود احوال پرسی کردیم ک گفت بیا بشین کنارم رفتم کنارش نشستم ک گوشیشو دراورد عکس یک پسره نشون داد
خاله اکرم: النا این پسره اسمش امید ۲۳ سالشه طراح خونه ای دستش به دهنش میرسه خونه ماشین ویلا هم داره اینا همسایه ما هستند من ک تو این چند سال ازشون بدی ندیدم پسره خوبی سیگاری اهل هیچ کاری نیست اگر میخواین امشب بیاین هم شما اونارو بیبینید و هم اونا شمارو اهوم؟
مامانم با بابام مشورت کرد بابام گفت بیاین
(شب)
حاظر شدم لباس هامو تنم کردم تو ایینه به خودم نگاه کردم همه ای دخترا الان مستقل میخوان زندگی کنن یا ۲۰ سالگی میخوان ازدواج کنن ولی من چی،تو همین فکر ها بودم ک مامانم صدام زد ک اینا امدن بیا پایین،رفتم پایین احوال پرسی کردم پسره هم از پایین به بالا منو نگاه کرد سلام کرد از این کارش اصلا خوشم نیومد، نشسته بودیم ک با اصرار خاله اکرم گفت برین تو اتاق حرف بزنیم رفتیم تو اتاق
امید: میتونم یک چیزی بگم؟
النا: بله بگید؟
امید: شما اصلا تایپ من نیستن الانم به اصرار مامانم امدم ناراحت نشین ولی خب شما اصلا اون چیزی ک من میخوام نیستن اگر هم ازدواج کنیم فقط اسم هامون تو شناسنامه هم باشه چون من هیچ علاقه ای ندارم ک باشما زندگی کنم
بغضم گرفته بود بدنم شل شد قلبم درد میکرد زبونم قفل شده بود
النا:چرا مگه من چمه؟(با بغض و صدای لرزون)
امید:هیکل شما مناسب نیست پوستتون گندمی درس نخوندین لکنت دارید ببخشید ولی شما بدرد اون پسر هایی مذهبی میخورید ک هیچی براشون مهم نیست
گریم گرفت رفتم پایین و با سرصدا انداختمشون بیرون بعد رفتشون رفتم تو اتاق و تا صبح گریه کردم
(۵روزبعد)
(النا)
۵ روز بود ک کارم شده بود گریه چشام دیگ نمیدید غذا نمخوردم و همش تو اتاقم بودم از خودم بدم امده بود تو اتاقم داشتم گریه میکردم ک دیدم نگار(دوست قدیمش)امد
(نگار دوست النا بوده ک از وقتی ازدواج کرده زیاد خونه النا نمیومده)
نگار امد تو اتاق بغلم کرد همه رو براش تعریف کردم ک موهامو نوازش کرد
۶.۶k
۲۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.