دنیای عجیب16

جیمین خیلی خوشحال میره خونه.درو باز میکنه و بلند فریاد میزنه:سلاااام.من اومدممممم.
جین:چی شده انقدر خوشحالی؟
جیمین:همه بیاین بشینین تا بهتون بگم.
پسرا همه دمیشینن روی چهار تا مبل رو به روی هم.
جیمین:امروز به رزی اعتراف کردم😃😃!!!
کوک:چه جرعتی داشتی!
جین:خب منم باید یه چیزی بهتون بگم،منم به جیسو حسمو گفتم😅
تهیونگ:حالا که همه دارید رو میکنید پس منم میگم.منم به جنی اعتراف ‌کردم😌
جیمین:کوک حالا نوبت توئه😈
کوک:چی؟...خب...من...ام...به لیسا نگفتم😔
جین:چرا؟همین امروز باید بهش بگی😆
ک:ولی...
-ولی نداره🧐
-باش قبوله.
-همین الااااااااااان بهش زنگ بزن بگوووووو به همین راحتیییییی.
-اوف...از دست تو...!
کوک گوشیو برمیداره که شماره لیسا رو بگیره همون موقع زنگ در میخوره.
کوک میره درو باز میکنه میبینه لیسا یهو میپره بغلش میگه:کوک من دوست دارم تو خیلی گوگولی و بانمکییییی(انتظار اینو نداشتین😂)
کوک تعجب میکنه.ولی بعدش اونم لیسا رو بغل میکنه و میگه منم دوست دارم😳
پسرا میزنن زیر خنده و میگن:اخه این چجورشه دیگه🤣
(بچه ها موقعی که جیمین اومد خبرو بده که به رزی اعتراف کرده رزی هم دقیقا همین کارو کرد بعد به لیسا گفتن که بره به کوک بگه به خاطر همین لیسا در خونشون بود)
فرداش هر هشتاشون با هم میرن بستنی میخورن و تا یه هفته هی با هم میرن دور دور و اتفاق خاصی نمیوفته)
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #پست_جدید