p54
ولی دوساعت عین برق و باد گذشت.....
دستامو ضد عفونی کردم روپوشمو در آوردم و گفتم بیارنش تو بخش...
و عملش تموم شد و من خسته و کوفته اومدم بیرون از اون اتاق عمل.....اولین عملی بودش که انجام میدادم...
اشکام دونه دونه میریختن.... و بله اون بیرون منتظر و نگران داشت قدم میزد...همینکه در و باز کردم نگاهش بهم افتاد ولی جیمز...همکارم...زود اومد بغلم کرد و بهم تبریکگفت....
:...دمت گرم دکتر....آنا کوچولومون توی سن کم عمل انجام داد؟..
+🥹...
...تهیونگ با لبخند خیلیییی کمرنگ بهم خیره بود ولی من محلش نزاشتم و رفتم سمت اتاق رزیدنتاا...
حدس نمیزدم در اون حد نگرانش باشه...یعنی...دیگه همه چی رو تموم کنم؟..
که در اتاق باز شد...
=....سلام خانم دکترم.
&....برو بیرون لطفا...
=آنام....ببخشید...اعصابم خورد بود...
&هیچوقت!...برو بیرون از اتاق!
=نرم چیکار میکنی کوچولوم؟..هوم؟...درسته دلتو شکوندم...ولی.....ببخشید باشه؟.
&برو بیرون...
دستامو ضد عفونی کردم روپوشمو در آوردم و گفتم بیارنش تو بخش...
و عملش تموم شد و من خسته و کوفته اومدم بیرون از اون اتاق عمل.....اولین عملی بودش که انجام میدادم...
اشکام دونه دونه میریختن.... و بله اون بیرون منتظر و نگران داشت قدم میزد...همینکه در و باز کردم نگاهش بهم افتاد ولی جیمز...همکارم...زود اومد بغلم کرد و بهم تبریکگفت....
:...دمت گرم دکتر....آنا کوچولومون توی سن کم عمل انجام داد؟..
+🥹...
...تهیونگ با لبخند خیلیییی کمرنگ بهم خیره بود ولی من محلش نزاشتم و رفتم سمت اتاق رزیدنتاا...
حدس نمیزدم در اون حد نگرانش باشه...یعنی...دیگه همه چی رو تموم کنم؟..
که در اتاق باز شد...
=....سلام خانم دکترم.
&....برو بیرون لطفا...
=آنام....ببخشید...اعصابم خورد بود...
&هیچوقت!...برو بیرون از اتاق!
=نرم چیکار میکنی کوچولوم؟..هوم؟...درسته دلتو شکوندم...ولی.....ببخشید باشه؟.
&برو بیرون...
۲۰.۱k
۲۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.