آیدلان شیطان پارت ۹
" کیا "
یهو سرم گیج رفت و افتادم زمین بعد هم سیاهی
" لنا "
کیا نزدیک نیم ساعت از حموم در نیومد و منم نگران شدم و وقتی که در رو باز کردم دیدم که بیهوش افتاده رو زمین با نگرانی سریع بغلش کردم و روی تختش گذاشتم تبش بالا رفته بود موهاش رو با حوله پوشوندم و روش پتو انداختم کنارش دارو آوردم و
بعدش یادم افتاد یه بار لیا گفته بود که کیا هر سال چند بار اینطوری چند ساعت قبل از عادتش اینطوری میشه
آخه خدایا الان اینطور چیزا یاد آدم میفته ؟
رفتم دارو هارو عوض کنم و بعد وقتی برگشتم کیا بیدار شده بود
" کیا "
با درد خیلی زیاد شکمم بیدار شدم دیدم تو سرم یه حوله هست و من لخت روم یک پتو هستش . سریع لباسام رو برداشتن و رفتم تو حموم لباس پوشیدم و در اومدم و بعدش لنا اومد داخل اتاق و گفت که
÷ بیدار شدی ؟
. آره
. ممنون بابات کمک
÷ خواهش میکنم .
÷ حالت خوبه ؟
. هم نه هم آره
. فقط شکمم درد میکنه
÷ اها
لیا اومد داخل و گفت
! چی شده ؟ انقدر دارو واسه چیه ؟ حالتون خوبه ؟ چرا کیا تو موهات خیسه ؟ لنا تو چرا دارو دستته ؟ و.....
÷ بایسا بابا تک تک بپرس
. عادت شدم
! آهاااااااا
! خب از اول میگفتی
÷ مگه تو گذاشتی ما حرف بزنیم ؟
! خب میزدی
! کیا حالت چطوره ؟
. درد زهرماری دارم
÷ کیا بیا مسکن
. مرسی
÷ خواهش
! منم اینجام ها
÷ خووو
! من اینجا بصت فرندشم هاااا
÷ منم اینجا رلشم هاااا
! کیاااااا ؟
. چیه ؟
! آخه دوباره ؟
. آره
÷ مگه چشه رابطمون ؟
! تو با خیانتی که به کیا کرده بودی حرف نزن
÷ مننننن؟
! آره تو
÷ کی ؟
! اون زمانی که ......
رفتم و دهن لیا رو با دستم بستم که حرف نزنه
. بسه لیا
! اخه تو چرا دوباره باید بهش شانس بدی ؟
. من هنوز قبول نکردم
. گفتم باید فکر کنم
" لنا "
داشتن چرت و پرت میگفتن که به کیا گفتم
÷ من کی بهت خیانت کردم ؟
کیا منو چپ چپ نگا کرد و گفت
. همتون میرین بیرون ؟
. من به آرامش نیاز دارم
! ÷ باشه
رفتین بیرون از لیا پرسیدم و نزدیک صد بار ازش پرسیدم آخرش ماجرا رو گفت
ماجرا یادم اومد
راست میگفتن ولی تقصیر من نبود اون روز ......
لایک و فالو فراموش نشه
لطفا گزارش نکنین
یهو سرم گیج رفت و افتادم زمین بعد هم سیاهی
" لنا "
کیا نزدیک نیم ساعت از حموم در نیومد و منم نگران شدم و وقتی که در رو باز کردم دیدم که بیهوش افتاده رو زمین با نگرانی سریع بغلش کردم و روی تختش گذاشتم تبش بالا رفته بود موهاش رو با حوله پوشوندم و روش پتو انداختم کنارش دارو آوردم و
بعدش یادم افتاد یه بار لیا گفته بود که کیا هر سال چند بار اینطوری چند ساعت قبل از عادتش اینطوری میشه
آخه خدایا الان اینطور چیزا یاد آدم میفته ؟
رفتم دارو هارو عوض کنم و بعد وقتی برگشتم کیا بیدار شده بود
" کیا "
با درد خیلی زیاد شکمم بیدار شدم دیدم تو سرم یه حوله هست و من لخت روم یک پتو هستش . سریع لباسام رو برداشتن و رفتم تو حموم لباس پوشیدم و در اومدم و بعدش لنا اومد داخل اتاق و گفت که
÷ بیدار شدی ؟
. آره
. ممنون بابات کمک
÷ خواهش میکنم .
÷ حالت خوبه ؟
. هم نه هم آره
. فقط شکمم درد میکنه
÷ اها
لیا اومد داخل و گفت
! چی شده ؟ انقدر دارو واسه چیه ؟ حالتون خوبه ؟ چرا کیا تو موهات خیسه ؟ لنا تو چرا دارو دستته ؟ و.....
÷ بایسا بابا تک تک بپرس
. عادت شدم
! آهاااااااا
! خب از اول میگفتی
÷ مگه تو گذاشتی ما حرف بزنیم ؟
! خب میزدی
! کیا حالت چطوره ؟
. درد زهرماری دارم
÷ کیا بیا مسکن
. مرسی
÷ خواهش
! منم اینجام ها
÷ خووو
! من اینجا بصت فرندشم هاااا
÷ منم اینجا رلشم هاااا
! کیاااااا ؟
. چیه ؟
! آخه دوباره ؟
. آره
÷ مگه چشه رابطمون ؟
! تو با خیانتی که به کیا کرده بودی حرف نزن
÷ مننننن؟
! آره تو
÷ کی ؟
! اون زمانی که ......
رفتم و دهن لیا رو با دستم بستم که حرف نزنه
. بسه لیا
! اخه تو چرا دوباره باید بهش شانس بدی ؟
. من هنوز قبول نکردم
. گفتم باید فکر کنم
" لنا "
داشتن چرت و پرت میگفتن که به کیا گفتم
÷ من کی بهت خیانت کردم ؟
کیا منو چپ چپ نگا کرد و گفت
. همتون میرین بیرون ؟
. من به آرامش نیاز دارم
! ÷ باشه
رفتین بیرون از لیا پرسیدم و نزدیک صد بار ازش پرسیدم آخرش ماجرا رو گفت
ماجرا یادم اومد
راست میگفتن ولی تقصیر من نبود اون روز ......
لایک و فالو فراموش نشه
لطفا گزارش نکنین
۲.۳k
۰۴ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.