خونه
پارت سوم ( لطفاً گزارش نکنید)
از زبان دازای: چند ماه از اومدن اون پسره چویا به عمارت میگذره زمستون و بهار با کلی کارش تموم شد حالا وقتشه یکم تو این تابستون یکم استراحت کنم داشتم به این چیزا فکر می کردم و تو باغ قهوه میخوردم که یه سایه دیدم که داشت به ته باغ میرفت دنبال سایه حرکت کردم نزدیک که شدم دیدم چویاعه تو این فکر بودم که میخواد چیکار کنه که رسید به رود ته باغ پشت درختی قایم شدم از تو جیبش یه کش مو در اورد و موهاش و بست صورتش رو شست بعد سرش رو کامل برد تو آب یه دقیقه گذشته که فکر کردم داره خفه میشه تا خواستم برم نزدیک سرش رو بلند کرد و منم دوباره قایم شدم یه دفعه سمت جایی که من بود چرخید و من تو شوک رفتم خیلی خوشگل بود یه لحظه محوش شدم .....
از زبان دازای: چند ماه از اومدن اون پسره چویا به عمارت میگذره زمستون و بهار با کلی کارش تموم شد حالا وقتشه یکم تو این تابستون یکم استراحت کنم داشتم به این چیزا فکر می کردم و تو باغ قهوه میخوردم که یه سایه دیدم که داشت به ته باغ میرفت دنبال سایه حرکت کردم نزدیک که شدم دیدم چویاعه تو این فکر بودم که میخواد چیکار کنه که رسید به رود ته باغ پشت درختی قایم شدم از تو جیبش یه کش مو در اورد و موهاش و بست صورتش رو شست بعد سرش رو کامل برد تو آب یه دقیقه گذشته که فکر کردم داره خفه میشه تا خواستم برم نزدیک سرش رو بلند کرد و منم دوباره قایم شدم یه دفعه سمت جایی که من بود چرخید و من تو شوک رفتم خیلی خوشگل بود یه لحظه محوش شدم .....
۳.۷k
۱۸ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.