از دوستی تا عشق P 2
با صدای رانندم چشام رو باز کردم گفت رسیدیم سئول شب شده بود پنجره رو پایین کشیدم و به سئول نگاه کردم احساس میکردم کل شهر زیر پاهام بود کل شهر با چراغ های زرد و سفید پوشیده شده بود به مردم که داشتن پیاده روی میکردن نگاه کردم
10 مین بعد جلوی یه عمارتی پیاده شدیم خیلی خوشگل به نظر میومد از ماشین پیاده شدم آقای لی چمدون هام رو برد داخل کل عمارت رو گشتم درست مثل سلیقه خودم بود طرح مشکی ولی خوبی داشت رفتم اتاقم لباسام رو عوض کردم و لباسهام رو توی کمد چیدم رفتم پایین توی یخچال چیزی نبود بخاطر همین یه پیتزا سفارش دادم بعد از خوردنش خوابیدم
صبح ساعت 8
ا/ت ویو
با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم هنوز خوابم میومد ولی باید بیدار میشدم رفتم یه دوشی گرفتم و یه تیشرت سفید با شلوار جین آبی کمرنگ پوشیدم موهام رو خرگوشی بستم و یه ماسک صورتی کیوت زدم واسه روز اول نمیخواستم شناخته بشم چتری هام رو مرتب کردم و بعد از برداشتن مدارکم سوار ماشین شدم پدرم کارای ورودم رو انجام داده بود فقط کافی بود مدارکم رو ببرم و نشون بدم با هم راه افتادیم توی راه دانش آموزایی که داشتن میرفتن رو میدیدم جلوی یه دانشگاه وایستادیم
آقای لی گفت دخترم من هنگام تموم شدن کلاس ها میام دنبالت
_باشه ممنون آقای لی
به دانشگاه روبهروم نگاه کردم امیدوارم بتونم به اینجا عادت کنم قدم به قدم راه میرفتم صدای بازی بچه همه جا پیچیده بود از یکی پرسیدم که اتاق مدیر کجاست بهم یه راهرویی نشون داد ازش تشکر کردم و رفتم داخل در زدم اولش هیچ صدایی نیومد انگار بجز من هم یکی توی اتاق بود دوباره در زدم که یکی با داد گفت بیا تو از دادش ترسیدم آروم در رو باز کردم
مدیر چیشده باز
_ واسه ثبت نام اومدم
مدیر اونجا بشین تا اینکار رو حل کردم
_بله چشم روی مبل تک نفره نشستم دوتا پسر روبهروی هم قرار داشتن
مدیر کیم تهیونگ بازم چه کاری انجام دادی هاا (علامت ته +)
+ من
مدیر بسه نمیخوام بشنوم کای همه چیز رو بهم گفت لازم نیست اینجا باشی ایندفعه تو رو میبخشم ولی دفعه بعد بخششی در کار نیست
+بله چشم
_نمیدونم چرا احساس خوبی به اون پسره که اسمش کای بود نداشتم پوزخندش رو وقتی در اومد دیدم ولی اهمیتی ندادم مدیر رو به من گفت مدارکت رو بده
مدارکم رو بهش دادم گفت تو تو پارک
ا/ت هستی
_بله ماسکم رو درآوردم منو که دید زود از جاش بلند خوش اومدی به مدرسمون دخترم بهترین انتخاب رو با اومدن به اینجا کردی اینجا بهترین مدرسه سئول میتونی توش راحت باشی ما همه امکانات و خدمات..... (نیم ساعت بعد)
ا/ت خدایا بهم صبر عنایت فرما تا نزنم دهن بعضی از بنده هات رو سرویس نکنم چقدر فک میزنه گفتم ببخشید آقای لی ولی داره دیر میشه میتونم برم کلاسم
مدیر بله البته یه لحظه
به خانم هان بگو بیاد اتاقم
خانم هان با من کاری داشتید
مدیر بله ایشون مین ا/ت هستن دانش آموز جدیدتون لطفا تا کلاس همراهشون کنید
معلم بله حتما دنبالم بیا
دنبالش رفتم من هان سونیونگ هستم میتونی استاد صدام بزنی از این به بعد معلمت منم اول من میرم تو کلاس بعد وقتی صدات زدم تو هم میتونی بیای
_باشه
تهیونگ ویو
امروز بازم اون کای و قلدرهاش اذیتم کردن و بخاطرشون رفتیم اتاق مدیر اون پسر شرکت سهامداری بزرگی بود. و همیشه پول زیادی میداد مدرسه مدیر هم همیشه طرف اونو میگرفت چه من راستش رو میگفتم یا نه ولی امروز اتفاق عجیبی افتاد وقتی مدیر داشت دعوام میکرد یه دختری وارد دفترش شد چهرش برام یه شدت آشنا بود ولی درست نمیتونستم تشخیص بدم بعد از اینکه مدیر بهمون اجازه داد رفتیم کلاس روی صندلی آخر تک و تنها نشستم من به همه اینا عادت کرده بودم و برام عادی شده بود کمی بعد استاد با تاخیر اومد
استاد بچه ها امروز قراره یه کس دیگه ای بیاد کلاسمون مطمئنم همتون میشناسیدیش لطفا بهش مراعات کنید و باهاش خوب باشید بیا داخل
همون دختره بود بازم ماسک داشت چرا اجازه نمیداد صورتش رو ببینند یعنی کی بود
10 مین بعد جلوی یه عمارتی پیاده شدیم خیلی خوشگل به نظر میومد از ماشین پیاده شدم آقای لی چمدون هام رو برد داخل کل عمارت رو گشتم درست مثل سلیقه خودم بود طرح مشکی ولی خوبی داشت رفتم اتاقم لباسام رو عوض کردم و لباسهام رو توی کمد چیدم رفتم پایین توی یخچال چیزی نبود بخاطر همین یه پیتزا سفارش دادم بعد از خوردنش خوابیدم
صبح ساعت 8
ا/ت ویو
با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم هنوز خوابم میومد ولی باید بیدار میشدم رفتم یه دوشی گرفتم و یه تیشرت سفید با شلوار جین آبی کمرنگ پوشیدم موهام رو خرگوشی بستم و یه ماسک صورتی کیوت زدم واسه روز اول نمیخواستم شناخته بشم چتری هام رو مرتب کردم و بعد از برداشتن مدارکم سوار ماشین شدم پدرم کارای ورودم رو انجام داده بود فقط کافی بود مدارکم رو ببرم و نشون بدم با هم راه افتادیم توی راه دانش آموزایی که داشتن میرفتن رو میدیدم جلوی یه دانشگاه وایستادیم
آقای لی گفت دخترم من هنگام تموم شدن کلاس ها میام دنبالت
_باشه ممنون آقای لی
به دانشگاه روبهروم نگاه کردم امیدوارم بتونم به اینجا عادت کنم قدم به قدم راه میرفتم صدای بازی بچه همه جا پیچیده بود از یکی پرسیدم که اتاق مدیر کجاست بهم یه راهرویی نشون داد ازش تشکر کردم و رفتم داخل در زدم اولش هیچ صدایی نیومد انگار بجز من هم یکی توی اتاق بود دوباره در زدم که یکی با داد گفت بیا تو از دادش ترسیدم آروم در رو باز کردم
مدیر چیشده باز
_ واسه ثبت نام اومدم
مدیر اونجا بشین تا اینکار رو حل کردم
_بله چشم روی مبل تک نفره نشستم دوتا پسر روبهروی هم قرار داشتن
مدیر کیم تهیونگ بازم چه کاری انجام دادی هاا (علامت ته +)
+ من
مدیر بسه نمیخوام بشنوم کای همه چیز رو بهم گفت لازم نیست اینجا باشی ایندفعه تو رو میبخشم ولی دفعه بعد بخششی در کار نیست
+بله چشم
_نمیدونم چرا احساس خوبی به اون پسره که اسمش کای بود نداشتم پوزخندش رو وقتی در اومد دیدم ولی اهمیتی ندادم مدیر رو به من گفت مدارکت رو بده
مدارکم رو بهش دادم گفت تو تو پارک
ا/ت هستی
_بله ماسکم رو درآوردم منو که دید زود از جاش بلند خوش اومدی به مدرسمون دخترم بهترین انتخاب رو با اومدن به اینجا کردی اینجا بهترین مدرسه سئول میتونی توش راحت باشی ما همه امکانات و خدمات..... (نیم ساعت بعد)
ا/ت خدایا بهم صبر عنایت فرما تا نزنم دهن بعضی از بنده هات رو سرویس نکنم چقدر فک میزنه گفتم ببخشید آقای لی ولی داره دیر میشه میتونم برم کلاسم
مدیر بله البته یه لحظه
به خانم هان بگو بیاد اتاقم
خانم هان با من کاری داشتید
مدیر بله ایشون مین ا/ت هستن دانش آموز جدیدتون لطفا تا کلاس همراهشون کنید
معلم بله حتما دنبالم بیا
دنبالش رفتم من هان سونیونگ هستم میتونی استاد صدام بزنی از این به بعد معلمت منم اول من میرم تو کلاس بعد وقتی صدات زدم تو هم میتونی بیای
_باشه
تهیونگ ویو
امروز بازم اون کای و قلدرهاش اذیتم کردن و بخاطرشون رفتیم اتاق مدیر اون پسر شرکت سهامداری بزرگی بود. و همیشه پول زیادی میداد مدرسه مدیر هم همیشه طرف اونو میگرفت چه من راستش رو میگفتم یا نه ولی امروز اتفاق عجیبی افتاد وقتی مدیر داشت دعوام میکرد یه دختری وارد دفترش شد چهرش برام یه شدت آشنا بود ولی درست نمیتونستم تشخیص بدم بعد از اینکه مدیر بهمون اجازه داد رفتیم کلاس روی صندلی آخر تک و تنها نشستم من به همه اینا عادت کرده بودم و برام عادی شده بود کمی بعد استاد با تاخیر اومد
استاد بچه ها امروز قراره یه کس دیگه ای بیاد کلاسمون مطمئنم همتون میشناسیدیش لطفا بهش مراعات کنید و باهاش خوب باشید بیا داخل
همون دختره بود بازم ماسک داشت چرا اجازه نمیداد صورتش رو ببینند یعنی کی بود
۳۸.۴k
۰۸ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.