پارت اول هوارانگ
بلند شدم یکی از لباس هامو پوشیدم و رفتم سمت قله هوارانگ امروز همه ی هوارانگ ها اآنجا جمع بودن و قرار بود یونیفرم و شمشیر های مخصوص به همه بدن.
سوار سیاه شدم و راه افتادم
رسیدم به قله دو تا هورانگ دختر اونجا بودن بقیه پسر بودن رفتم پیش دخترا
آرو:سلام من آ...یعنی گامورا هستم شمام عضو هوارانگید؟
گامورا:من کامورام،آره منم عضو هورانگم
لونا:من پزشک هوارانگم اسمم لونا
آرو:واقعا یعنی هوارانگ پزشک مخصوص داره؟
لونا:بله ملکه گفت تو تنها کسی هستی که میتونم بهش اعتماد کنم
گامورا:اعتماد؟
لونا:بله هر اتفاقی که توی هورانگ بیفته یا هر دعوایی میشه نباید درز پیدا کنه
آره:آها از اون لحاظ
مدیر ارشد:همه جمع شید مراسم شروع شد
همه جمع شدن و هر کس جای مخصوص داشت
مراسم که تموم شد همه لباس فرم پوشیدن و رفتن سمت صندق هر کس شماره یه اتاق رو در میورد
من با سه تا پسر و یه دختر هم اتاقی شدم بان ریو،تهیونگ،گامورا،سوهو
رفتیم توی اتاق من با تهیونگ یه تخت دو طبقه شریک شدیم سوهو و بان ریو هم همین طور گامورادهم یه تخت یه نفره
سر تخت نشسته بودیم که بان ریو شروع کرد حرف زدن
بان ریو:خیلی عجیبه ملکه توی مراسم نبود
سوهو:آره انگار مشکلی پیش اومده
تهیونگ:شایدم نه
بان ریو:یعنی چی نه؟
تهیونگ:ملکه هیچ کاری رو بدون دلیل انجام نمیده
بان ریو:انگار عهدت به ملکس!
تهیونگ:من نه عهدم به ملکس نه پادشاه
بان ریو:پس چرا انقدر ازش تعریف میکنی؟
آرو:بسه دیگه،الکی نیست به اینجا میگنی اتاق جهنم نگو به خاطر شما پسراس
سوهو:اینجا قوانین احتیاج داره
تهیونگ:قانون ها نوشته میشه تا من بشکنمشون
گامورا:قوانین واسه فردا فعلا بگیرید بخوابید
گرفتیم خوابیدیم
فردا صبح با صدای تبل بیدار شدیم
سوهو:چه خبرتونه؟
بان ریو:خفش کنید دیگه
همه از اتاق هاشون اومدن بیرون
مدیر:همه سر کلاس حاضر شن
بان ریو:کلاس؟
گامورا:من حال درس خوندن ندارم
سوار سیاه شدم و راه افتادم
رسیدم به قله دو تا هورانگ دختر اونجا بودن بقیه پسر بودن رفتم پیش دخترا
آرو:سلام من آ...یعنی گامورا هستم شمام عضو هوارانگید؟
گامورا:من کامورام،آره منم عضو هورانگم
لونا:من پزشک هوارانگم اسمم لونا
آرو:واقعا یعنی هوارانگ پزشک مخصوص داره؟
لونا:بله ملکه گفت تو تنها کسی هستی که میتونم بهش اعتماد کنم
گامورا:اعتماد؟
لونا:بله هر اتفاقی که توی هورانگ بیفته یا هر دعوایی میشه نباید درز پیدا کنه
آره:آها از اون لحاظ
مدیر ارشد:همه جمع شید مراسم شروع شد
همه جمع شدن و هر کس جای مخصوص داشت
مراسم که تموم شد همه لباس فرم پوشیدن و رفتن سمت صندق هر کس شماره یه اتاق رو در میورد
من با سه تا پسر و یه دختر هم اتاقی شدم بان ریو،تهیونگ،گامورا،سوهو
رفتیم توی اتاق من با تهیونگ یه تخت دو طبقه شریک شدیم سوهو و بان ریو هم همین طور گامورادهم یه تخت یه نفره
سر تخت نشسته بودیم که بان ریو شروع کرد حرف زدن
بان ریو:خیلی عجیبه ملکه توی مراسم نبود
سوهو:آره انگار مشکلی پیش اومده
تهیونگ:شایدم نه
بان ریو:یعنی چی نه؟
تهیونگ:ملکه هیچ کاری رو بدون دلیل انجام نمیده
بان ریو:انگار عهدت به ملکس!
تهیونگ:من نه عهدم به ملکس نه پادشاه
بان ریو:پس چرا انقدر ازش تعریف میکنی؟
آرو:بسه دیگه،الکی نیست به اینجا میگنی اتاق جهنم نگو به خاطر شما پسراس
سوهو:اینجا قوانین احتیاج داره
تهیونگ:قانون ها نوشته میشه تا من بشکنمشون
گامورا:قوانین واسه فردا فعلا بگیرید بخوابید
گرفتیم خوابیدیم
فردا صبح با صدای تبل بیدار شدیم
سوهو:چه خبرتونه؟
بان ریو:خفش کنید دیگه
همه از اتاق هاشون اومدن بیرون
مدیر:همه سر کلاس حاضر شن
بان ریو:کلاس؟
گامورا:من حال درس خوندن ندارم
۱۲.۲k
۱۸ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.