اتفاق بعد از مرگ p3
شبیه جیمینه ولی گفتم جیمین دیگه پیشم نیست حتما خیالاتی شدم و دیدم تنم داره میلرزه گوشیم رو از تو کیفم در آوردم و دیدم که مامانمه
ا.ت. بله(بقذ)
م. رسیدی؟
ا.ت. خیلی وقته(بقذ)
م. باز چرا بقذ کردی
ا.ت. یه لحظه فکر کردم یه مرده وایساده بود جیمینه
م. ای بابا
ا.ت. اوما چیکار کنم خب دلم براش تنگ میشه
م. اعضا همراهتن
ا.ت. الان رفتن من تنها اینجام
م. باشه
ا.ت . خدافظ
رفتم یکم واسه خودم قدم زدم تا یکم حالم خوب بشه یکم قدم زدم که حالم بهتر شد ولی لبخند واقعی رو چهرم نبود تو علف ها راه میرفتم که اون مرده رو دیدم که اومد تو و رفت نزدیک قبر جیمین
جیمین ویو
رفتم داخل و ببینم چه خبره که دیدم برام قبر درست کردن چشمام گرد شد و خندم گرفت و جلو خندم رو گرفتم که ضایع نشه
که دیدم ا.ت اومده اونجا
ا.ت. سلام
یکم صدام رو کلفت کردم که متوجه نشه
جیمین. سلام
ا.ت. ببخشید من شمارو میشناسم
جیمین. ام...من یکی از رفیق های قدیمی جیمین هستم
ا.ت. شما قیافتون خیلی برام آشنا میشه لطف کنین عینکتون رو بردارید
یهو عینکم رو برداشتم و تعجب کرد
ا.ت. ج...ج...ج..ج....ج
محکم ا.ت رو بقل کردم
جیمین. خیلی دلم برات تنگ شده بود کیوتم اصلا تکون نمیخورد
و لالمونی گرفت
ا.ت. ت.....ت...ت....ت
که یهو بیهوش شد و افتاد تو بقلم که برآید استایل بقلش کردم و بردمش تو ماشین و حرکت کردیم سمت بیمارستان و رفتیم داخل و ا.ت. رو بردم تو یه اتاق و گذاشتمش رو تخت و اومدم دکتر رو صدا زدم حتی تو بیمارستانم عکسم بود .
دکتر بهش سروم وصل کرد و اومد بیرون
دکتر. خدا بهشرصبر بده ایشالله خدا شوهرش رو رحمت کنه
یکم سرم رو تکون دادم و با خودم گفتم که همه دیونه شدن من نبودم؟
و....
ا.ت. بله(بقذ)
م. رسیدی؟
ا.ت. خیلی وقته(بقذ)
م. باز چرا بقذ کردی
ا.ت. یه لحظه فکر کردم یه مرده وایساده بود جیمینه
م. ای بابا
ا.ت. اوما چیکار کنم خب دلم براش تنگ میشه
م. اعضا همراهتن
ا.ت. الان رفتن من تنها اینجام
م. باشه
ا.ت . خدافظ
رفتم یکم واسه خودم قدم زدم تا یکم حالم خوب بشه یکم قدم زدم که حالم بهتر شد ولی لبخند واقعی رو چهرم نبود تو علف ها راه میرفتم که اون مرده رو دیدم که اومد تو و رفت نزدیک قبر جیمین
جیمین ویو
رفتم داخل و ببینم چه خبره که دیدم برام قبر درست کردن چشمام گرد شد و خندم گرفت و جلو خندم رو گرفتم که ضایع نشه
که دیدم ا.ت اومده اونجا
ا.ت. سلام
یکم صدام رو کلفت کردم که متوجه نشه
جیمین. سلام
ا.ت. ببخشید من شمارو میشناسم
جیمین. ام...من یکی از رفیق های قدیمی جیمین هستم
ا.ت. شما قیافتون خیلی برام آشنا میشه لطف کنین عینکتون رو بردارید
یهو عینکم رو برداشتم و تعجب کرد
ا.ت. ج...ج...ج..ج....ج
محکم ا.ت رو بقل کردم
جیمین. خیلی دلم برات تنگ شده بود کیوتم اصلا تکون نمیخورد
و لالمونی گرفت
ا.ت. ت.....ت...ت....ت
که یهو بیهوش شد و افتاد تو بقلم که برآید استایل بقلش کردم و بردمش تو ماشین و حرکت کردیم سمت بیمارستان و رفتیم داخل و ا.ت. رو بردم تو یه اتاق و گذاشتمش رو تخت و اومدم دکتر رو صدا زدم حتی تو بیمارستانم عکسم بود .
دکتر بهش سروم وصل کرد و اومد بیرون
دکتر. خدا بهشرصبر بده ایشالله خدا شوهرش رو رحمت کنه
یکم سرم رو تکون دادم و با خودم گفتم که همه دیونه شدن من نبودم؟
و....
۵.۸k
۲۷ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.