پارت30
ویو هلن
رفتیم خونه حالم زیاد اکی نبود میخواستم خودمو پرت کنم روی تخت که کوک کمرمو گرفت
کوک: خانم کوچولو تختت رو اشتباه گرفتی
هلن: من حال ندارم یا همین جا میخوابم یا میبریم
کوک هلنو براید بغل کرد: پرنسسم رو هرجا بخاد میبرم
ویو کوک
هلن به زور چشماشو باز میکرد از اتاق یه دست لباس راحتی براش برداشتم به اعضا گفتم که پیش من میخوابه و فقط خوابه حالش بد نیس بردمش توی اتاق نشستم روی تخت
کوک: هی، کوچولو، نینی، بیبی بانی
هلن: هوممم،
کوک: پاشو با این لباس نمیتونی بخوابی
هلن: باشه
تو حال خوذش نبودو جلوم داشت لباس عوض میکرد لعنتی نمیتونم نگاهش نکنم خیلی هاتهههه
داشت دکمه های لباسش رو میبست که از حال خودم در اومدم(هلن کامل لخت نشد لباس زیر داشت)
دیدم داره میاد سمتم براید توی بغلم نشست و بازم خوابید این دختر چرا هاتی و کیوتی رو قاطی کردهههههه
گذاشتمش سمت راست تخت که دیوار بود خودمم سمت چپ بغلش کردم تا بخوابم ولی اصلا خوابم نمیبرد شریع کردم با هلن بازی کردن با موهاش ور میرفتم لمسش میکردم میبوسیدمش
که دیدم چشماشو باز کرد
هلن: چیکار میکنی؟ بزار بخابمممم
پشت بت کوک خوابید که کوک بغلش کرد از پشت: ایگوووووو، خوابم نمیبرهههه بیا بوسم کننن
هلن: بانی کوچولوی من کیه؟
کوک: مننننننننننن(پرید بغلش و شروع کردن کی. س رفتن)
ویو هلن
همه چی اکی بود اروم داشتیم همون میخوردیم (اره اروم) که یه دعفه روم فشار اورد دستامو قفل. کرد و وحشی لبمو گاز میگرفت اصلا منو نمیبوسید
یا لیس یا گاز که وقتی تموم کرد افتاد روم و سرش رو گرد توی گردنم
کوک: اه، بیب امشب بد جور خواستنی شدی ها
یه دعفه حس کردم داره گردنمو میمکه مشکلی نداشتم گاهی هم براش ناله میکردم ولی وقتی فکش قفل شد ترس تمام وجودمو گرفت شما چه حسی دارین وقتی میدونین قراره حتمی یه درد بزرگ جسمی بکشید؟ دندوناشو حاضر کرده بود برای فرو کردن توی گردنم همون روی سطح گردنم هم خیلی دندوناش تیز بود زیر لب هی ازش خواهش میکردم که نکنه ولی متاسفانه دندوناشو
محکم فرو کرد تو گردنم که بغضم گرفت
و ازم جدا شد خیلی سرد بی روح زدمش کنار پتو رو دادم روم و خوابیدم
ویو کوک
انگار ناراحت شد رفتم منت کشی که زدم پس
هلن: نزدیک من نیا
کوک: عشقم ببخشید من...
هلن: هیچی نگو
کوک: فقط یه مارک گذاشتم اونم بخاطر خودت من تحریک شده بودم خوب بود دخترونگیت
رو میگرفتم؟ بعد قبل 25 سالگیت زن بودی واقعا که
ویو هلن
برام توضیح داد دون میخواست بیاد منت کشی که جاشو با من عوض کرد
هلن: کوکییییییی منو ببخش من از کجا میدونستم؟
کوک: برو اون ور حال ندارم(سرد)
دستمو گذاشتم زیر شکمش(اسکل زیر شکم نه دیک اینو بکن تو اون مغز منحرف نداشتت😊👍🏻) یکم مالیدم گفتم: ددییییییی لطفاااااا، تو که دلت نمیاد بیبیت ناراحت باشه
یه دعفه برگشت و یه نفس عمیق کشید دستمو پس زد ولی محکم بغلم کرد
کوک: دیگه دس به زیر شکمم نزن وگرنه قول نمیدم دختر بمونی
هلن: اشتی؟
کوک: فکر میکنم
هلن: یه کارتون شیر موز، نظرت؟
کوک: داره میره سمت مثبت
هلن: تازه فردا تا ساعت 12 شب هرچی دوست داری بوسم کن
کوک: نزدیکهههههه
هلن: امشب محکم بغلت میکنم
کوک: یکی دیگه مونده بدووووو
هلن: به هیچ مردی نزدیک نخواهم شد
کوک: اقای اشتی فردا بریم تو کشتی
هلن: کشتی کجا بود بابا
کوک: اونو ول کن، شرط سومت رو انجام بده ببینم
هلن:چشمممممم
محکم کمرش رو گرفتم و سرمو روی سینش گذاشتم
کوک: اکی امسب رو خوب سپری کردی هابابا بالا تر منم بغلت کنم
(خوابیدن)
رفتیم خونه حالم زیاد اکی نبود میخواستم خودمو پرت کنم روی تخت که کوک کمرمو گرفت
کوک: خانم کوچولو تختت رو اشتباه گرفتی
هلن: من حال ندارم یا همین جا میخوابم یا میبریم
کوک هلنو براید بغل کرد: پرنسسم رو هرجا بخاد میبرم
ویو کوک
هلن به زور چشماشو باز میکرد از اتاق یه دست لباس راحتی براش برداشتم به اعضا گفتم که پیش من میخوابه و فقط خوابه حالش بد نیس بردمش توی اتاق نشستم روی تخت
کوک: هی، کوچولو، نینی، بیبی بانی
هلن: هوممم،
کوک: پاشو با این لباس نمیتونی بخوابی
هلن: باشه
تو حال خوذش نبودو جلوم داشت لباس عوض میکرد لعنتی نمیتونم نگاهش نکنم خیلی هاتهههه
داشت دکمه های لباسش رو میبست که از حال خودم در اومدم(هلن کامل لخت نشد لباس زیر داشت)
دیدم داره میاد سمتم براید توی بغلم نشست و بازم خوابید این دختر چرا هاتی و کیوتی رو قاطی کردهههههه
گذاشتمش سمت راست تخت که دیوار بود خودمم سمت چپ بغلش کردم تا بخوابم ولی اصلا خوابم نمیبرد شریع کردم با هلن بازی کردن با موهاش ور میرفتم لمسش میکردم میبوسیدمش
که دیدم چشماشو باز کرد
هلن: چیکار میکنی؟ بزار بخابمممم
پشت بت کوک خوابید که کوک بغلش کرد از پشت: ایگوووووو، خوابم نمیبرهههه بیا بوسم کننن
هلن: بانی کوچولوی من کیه؟
کوک: مننننننننننن(پرید بغلش و شروع کردن کی. س رفتن)
ویو هلن
همه چی اکی بود اروم داشتیم همون میخوردیم (اره اروم) که یه دعفه روم فشار اورد دستامو قفل. کرد و وحشی لبمو گاز میگرفت اصلا منو نمیبوسید
یا لیس یا گاز که وقتی تموم کرد افتاد روم و سرش رو گرد توی گردنم
کوک: اه، بیب امشب بد جور خواستنی شدی ها
یه دعفه حس کردم داره گردنمو میمکه مشکلی نداشتم گاهی هم براش ناله میکردم ولی وقتی فکش قفل شد ترس تمام وجودمو گرفت شما چه حسی دارین وقتی میدونین قراره حتمی یه درد بزرگ جسمی بکشید؟ دندوناشو حاضر کرده بود برای فرو کردن توی گردنم همون روی سطح گردنم هم خیلی دندوناش تیز بود زیر لب هی ازش خواهش میکردم که نکنه ولی متاسفانه دندوناشو
محکم فرو کرد تو گردنم که بغضم گرفت
و ازم جدا شد خیلی سرد بی روح زدمش کنار پتو رو دادم روم و خوابیدم
ویو کوک
انگار ناراحت شد رفتم منت کشی که زدم پس
هلن: نزدیک من نیا
کوک: عشقم ببخشید من...
هلن: هیچی نگو
کوک: فقط یه مارک گذاشتم اونم بخاطر خودت من تحریک شده بودم خوب بود دخترونگیت
رو میگرفتم؟ بعد قبل 25 سالگیت زن بودی واقعا که
ویو هلن
برام توضیح داد دون میخواست بیاد منت کشی که جاشو با من عوض کرد
هلن: کوکییییییی منو ببخش من از کجا میدونستم؟
کوک: برو اون ور حال ندارم(سرد)
دستمو گذاشتم زیر شکمش(اسکل زیر شکم نه دیک اینو بکن تو اون مغز منحرف نداشتت😊👍🏻) یکم مالیدم گفتم: ددییییییی لطفاااااا، تو که دلت نمیاد بیبیت ناراحت باشه
یه دعفه برگشت و یه نفس عمیق کشید دستمو پس زد ولی محکم بغلم کرد
کوک: دیگه دس به زیر شکمم نزن وگرنه قول نمیدم دختر بمونی
هلن: اشتی؟
کوک: فکر میکنم
هلن: یه کارتون شیر موز، نظرت؟
کوک: داره میره سمت مثبت
هلن: تازه فردا تا ساعت 12 شب هرچی دوست داری بوسم کن
کوک: نزدیکهههههه
هلن: امشب محکم بغلت میکنم
کوک: یکی دیگه مونده بدووووو
هلن: به هیچ مردی نزدیک نخواهم شد
کوک: اقای اشتی فردا بریم تو کشتی
هلن: کشتی کجا بود بابا
کوک: اونو ول کن، شرط سومت رو انجام بده ببینم
هلن:چشمممممم
محکم کمرش رو گرفتم و سرمو روی سینش گذاشتم
کوک: اکی امسب رو خوب سپری کردی هابابا بالا تر منم بغلت کنم
(خوابیدن)
۵.۹k
۱۳ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.