سناریو🙄 بی برقی🕯🔦💡
نامجون:تا برق میره جونگکوک میپرسه چرا برق رفت نامجونم بلند میشه سه چهارتا فحش به اداره برق میده بعد شروع میکنه توضیح دادن چگونگی قطع برق و پریدن فیوز و....اعضا هم آه و ناله میکنن که نامجون بگیر بشین:/(نویسنده :نامجون راست میگن والا سوختیم از گرما بشین😐🔪نامجون:باید بفهمن چطوری برق میره دیگه😐اعضا:میخوایم نفهمیم تا صد سال سیاه😐
💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡
جین:از دست نامجون اعصابش خط خطی میشه میره آفتابه برمیداره میاره میکنه تو کله ی نامجون و ما شاهد گیر کردن کله ی نامجون تو آفتابه هستیم:||بعدش میره میشینه با کتاب خودشو باد میزنه و میگه آاای چهره ی هندسامیم ذوب شد://نامجونم درحالی که داره سعی میکنه کله اش رو از تو آفتابه در بیاره به جین فحش میده و جین میشنوه و میوفته دنبالش://حالا جین بدووو نامجون بدووو جین بدووو نامجون بدوو://(نویسنده :این دوتا رو ولشون کنیم خدا شفاشون بده...بریم سراغ سلطان سلطانای شاه شاهان سینگلا سینگلا گربه گربه ها شوگا سلطان
💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡
شوگا:بچم ببخشید سلطان شوگا به دلیل آروم و رمانتیک بودن فضا رفته گرفته خوابیده://البته وسطای خوابش به دلیل سر و صدای جین و نامجون بیدار میشه و میره با صدای خیلییییی بلند یه دعواییشون میکنه که دوتاشون سیخ میشن سرجاشون://بعدش میره خیلی راحت به خوابش ادامه میده😴😴
💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡
جیهوپ:همه دارن از وضعیت کمبود نور شکایت میکنن جیهوپ پا میشه با اعتماد به سقف میگه توانا بُوَد هرکه جیهوپ بُوَد الان این وضعیتو درست میکنم بسپارینش به من://بعد میره بالا مبل وایمیسته و با پرتو هاش همه جا رو روشن میکنه ولی دیگه زیادی همه جا نورانی میشه:||واسه همینم همه هرچی دم دستشونه سمت جیهوپ پرت میکنن و میگن بیا پایین کور شدیم
💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡
جیمین:درحالی که منتظره برق بیاد و داره خودشو با کتاب باد میزنه نشسته به هیونگاش نگاه میکنه و میگه نشسته ام به در نگاه میکنم دری که از اعماق وجودش آاااه میکشد🚶
💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡
تهیونگ:از گرما داره جون میده:||خوابیده کف زمین و داره میگه آاااای آتیش گرفتم:/بعدش یه پشه میشینه رو دماغش و شاهد عطسه ی تهیونگ هستیم....میگن همسایه ها فکر کردن بمب هسته ای ترکیده همشون ریختن تو کوچه://نویسنده :تهیونگا میمیری درست عطسه کنی من الان جواب همسایه هارو چی بدم؟😐ته:به من چه عطسه که دیگه دست من نیست😐سناریست:لااقل میتونی کنترلش کنی که😐ته:عه عطسه کنترل داره؟😃کنترلش کو؟😃سناریست:ای خدا آخر دیوونه میشم از دستتون😐🔪)
💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡
جونگکوک:حوصله اش سر میره بچم میره از تو یخچال شیرموز برداره ولی میبینه ای دل غافل شیرموزاش تبدیل به آب جوش شدن:( باز شکر 😐😐من اومدم بستنی بخورم توش پیاز داغ بود😑😑😑)//هیچی دیگه عصبانی میشه میره همشو خالی میکنه رو هیونگاش تا دلش خنک شه:||(جونگکوک:سناریست چرا دستات رو به آسمونه؟😐نویسنده :دارم دعا میکنم خدا یه صبری به من بده یه عقلی به شماها😐🔪
کامنت😐پلیز
💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡
جین:از دست نامجون اعصابش خط خطی میشه میره آفتابه برمیداره میاره میکنه تو کله ی نامجون و ما شاهد گیر کردن کله ی نامجون تو آفتابه هستیم:||بعدش میره میشینه با کتاب خودشو باد میزنه و میگه آاای چهره ی هندسامیم ذوب شد://نامجونم درحالی که داره سعی میکنه کله اش رو از تو آفتابه در بیاره به جین فحش میده و جین میشنوه و میوفته دنبالش://حالا جین بدووو نامجون بدووو جین بدووو نامجون بدوو://(نویسنده :این دوتا رو ولشون کنیم خدا شفاشون بده...بریم سراغ سلطان سلطانای شاه شاهان سینگلا سینگلا گربه گربه ها شوگا سلطان
💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡
شوگا:بچم ببخشید سلطان شوگا به دلیل آروم و رمانتیک بودن فضا رفته گرفته خوابیده://البته وسطای خوابش به دلیل سر و صدای جین و نامجون بیدار میشه و میره با صدای خیلییییی بلند یه دعواییشون میکنه که دوتاشون سیخ میشن سرجاشون://بعدش میره خیلی راحت به خوابش ادامه میده😴😴
💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡
جیهوپ:همه دارن از وضعیت کمبود نور شکایت میکنن جیهوپ پا میشه با اعتماد به سقف میگه توانا بُوَد هرکه جیهوپ بُوَد الان این وضعیتو درست میکنم بسپارینش به من://بعد میره بالا مبل وایمیسته و با پرتو هاش همه جا رو روشن میکنه ولی دیگه زیادی همه جا نورانی میشه:||واسه همینم همه هرچی دم دستشونه سمت جیهوپ پرت میکنن و میگن بیا پایین کور شدیم
💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡
جیمین:درحالی که منتظره برق بیاد و داره خودشو با کتاب باد میزنه نشسته به هیونگاش نگاه میکنه و میگه نشسته ام به در نگاه میکنم دری که از اعماق وجودش آاااه میکشد🚶
💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡
تهیونگ:از گرما داره جون میده:||خوابیده کف زمین و داره میگه آاااای آتیش گرفتم:/بعدش یه پشه میشینه رو دماغش و شاهد عطسه ی تهیونگ هستیم....میگن همسایه ها فکر کردن بمب هسته ای ترکیده همشون ریختن تو کوچه://نویسنده :تهیونگا میمیری درست عطسه کنی من الان جواب همسایه هارو چی بدم؟😐ته:به من چه عطسه که دیگه دست من نیست😐سناریست:لااقل میتونی کنترلش کنی که😐ته:عه عطسه کنترل داره؟😃کنترلش کو؟😃سناریست:ای خدا آخر دیوونه میشم از دستتون😐🔪)
💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡💡
جونگکوک:حوصله اش سر میره بچم میره از تو یخچال شیرموز برداره ولی میبینه ای دل غافل شیرموزاش تبدیل به آب جوش شدن:( باز شکر 😐😐من اومدم بستنی بخورم توش پیاز داغ بود😑😑😑)//هیچی دیگه عصبانی میشه میره همشو خالی میکنه رو هیونگاش تا دلش خنک شه:||(جونگکوک:سناریست چرا دستات رو به آسمونه؟😐نویسنده :دارم دعا میکنم خدا یه صبری به من بده یه عقلی به شماها😐🔪
کامنت😐پلیز
۱۵.۴k
۱۵ مرداد ۱۴۰۰