part 25
part 25
#شکیب
اول نازیو رسوندم بعد فریالو میخواسم رها رو برسونم رسیدیم درخونشون خدافظی کرد و رف بالا منتظر شدم بره بالا من از ماشین پیاده شدم یه سیگاز بکشم بعد برم
#رها
رفتم بالا درو زدم مهراد (داداش رها) درو وا کرد
م. سلاممممم
ر. سلام داداش خرم
م. ایش😐💔
رفتیم داخل بابا نشسه بود رو مبل و مامانمم روبه روش مامانم قیافش یکم نگران بود وا ینی چی شده داشتم میرفتم تو اتاق که بابا گف بیا بشین رفتم نشسم جلوش که شروع کرد
ب. ر. دخترم وسایلاتو جمع کن میخوایم بریم
ر. کجا؟
ب. ر. میریم آلمان
ر. باش ولی چقد اونجا میمونیم
ب. ر یرای همیشه
ر. ینی چی من نمیام من دلم برا دوستام تنگ میشه
ب. ر نگفتم میای یا ن گفتم وسایلاتو جمع کن
ر. من هیج جا نمیام(یکم داد)
ب. ر. حالا سر من داد میزنی (عربده)
بابا کمربندشو دراورد شروع کرد زدنم بعد گف گمشو تو اتاقت
ر. ازت...... بدم...... میاد...(با سرفه)
انگار بابا از کارش پشیمون شدع بود امام دیه فایده نداره من یه دیقه هم اینجا نمیمونم
رفتم ازخونه بیرون با گریه که شکیب جلو در بود
# شکیب داشتم سیگار میکشیدم که رها اومد داشت گریه میکرد صورتش چی شده تا خواسم حرف بزنم افتاد منم سریع بغلش کردمگذاشتمش تو ماشین روندم سمت بیمارستان
اول داد پرستار اومد رها رو بردن زنگ زدم بچه ها
ادامه دارد.....
#شکیب
اول نازیو رسوندم بعد فریالو میخواسم رها رو برسونم رسیدیم درخونشون خدافظی کرد و رف بالا منتظر شدم بره بالا من از ماشین پیاده شدم یه سیگاز بکشم بعد برم
#رها
رفتم بالا درو زدم مهراد (داداش رها) درو وا کرد
م. سلاممممم
ر. سلام داداش خرم
م. ایش😐💔
رفتیم داخل بابا نشسه بود رو مبل و مامانمم روبه روش مامانم قیافش یکم نگران بود وا ینی چی شده داشتم میرفتم تو اتاق که بابا گف بیا بشین رفتم نشسم جلوش که شروع کرد
ب. ر. دخترم وسایلاتو جمع کن میخوایم بریم
ر. کجا؟
ب. ر. میریم آلمان
ر. باش ولی چقد اونجا میمونیم
ب. ر یرای همیشه
ر. ینی چی من نمیام من دلم برا دوستام تنگ میشه
ب. ر نگفتم میای یا ن گفتم وسایلاتو جمع کن
ر. من هیج جا نمیام(یکم داد)
ب. ر. حالا سر من داد میزنی (عربده)
بابا کمربندشو دراورد شروع کرد زدنم بعد گف گمشو تو اتاقت
ر. ازت...... بدم...... میاد...(با سرفه)
انگار بابا از کارش پشیمون شدع بود امام دیه فایده نداره من یه دیقه هم اینجا نمیمونم
رفتم ازخونه بیرون با گریه که شکیب جلو در بود
# شکیب داشتم سیگار میکشیدم که رها اومد داشت گریه میکرد صورتش چی شده تا خواسم حرف بزنم افتاد منم سریع بغلش کردمگذاشتمش تو ماشین روندم سمت بیمارستان
اول داد پرستار اومد رها رو بردن زنگ زدم بچه ها
ادامه دارد.....
۱۹.۱k
۱۷ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۵۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.