تا رسیدن به هتل که جونگ کوک گفت :

تا رسیدن به هتل که جونگ کوک گفت :
کوک:ا/ت یکم نیای توی اتاق من میخوام یچیزی بهت بگم
ا/ت: خوب همین جا بگو
کوک: اینحا نمیشه بیا
ا/ت:باشه
...............................................................
ویو ا/ت
کوک میخواست یه چیزی بهم بگه مت گفتم هین حا بگه ولی گفت نه یعنی چیزی شدهه
...............................................................
کوک ویو
میخواستم حسم رو بهش بگم دیگه پس گفتم که بیاد توی اتاقم
کوک : بشین
ا/ت : اوکی
کوک: خوب راستش میخواستم یچیزی بهت بگم خوب خوب(با لکنت)
ا/ت: جیزی سده داری نگرانم میکنی
کوک: ا/ت راستش من من دوست دارم خیلی هم دوست دارم از اولین روزی که دیدمت عاشقت شدم ولی اگر دوسم نداری بهم بگو فقط روراست باش باهام
ا/ت: خوب اگه راستش رو بگم اینه که دوست ندارم من عاشقتممممممم(ذوققق)
که کوک منو بوسید و جدا شد که خجالت کشیدم
کوک: خندید
ا/ت: به چی میخندییییی
کووک: به گوجه بودنت😂
ا/ت: بی مزههههه
خلاصه کوک و ا/ت اون شب پیش هم خوابیدن تا........
🪽🦋✨️🪽✨️🦋🪽✨️🦋🪽✨️🦋🪽✨️🦋😂✨️🦋✨️🦋🦋🪽🪽✨️🦋🪽✨️🦋🪽✨️🦋
ببخشید کم بود
شرط🪽
لایک :✨️
کامنت :🦋