یه جاهایی تو زندگی مجبوری به انتخاب چیزی که اصلا خواسته خ
یه جاهایی تو زندگی مجبوری به انتخاب چیزی که اصلا خواسته خودت نیست...
نه اینکه اجبار بیرونی باشه لزوما...
تو خودت رو مجبور میبینی اخلاقا که کاری رو انجام بدی حتی اگر اون کار به خودت صدمه میزنه...
اما حساب میکنی یه جمعیتی از این کار سود میبرند...
تو مکتب مقاومت بهش میگن انتحاری...
گاهی تو زندگی مجبوری انتحار کنی...
کمربند انفجاری ببندی به دلت و قید خیلی چیزا رو بزنی...
حتی همون نوشتن ساده...
دیدم و حساب کردم فاصله گرفتن من حتی اگه بهم صدمه بزنه بهتره تا جمعی بخاطر دل من آسیب ببینند...
البته که دلم برای خودم میسوزه...
برای اینکه مجبورم پا بذارم رو آخرین امیدهاش...
اما چه میشه کرد؟
دنیا گاهی با بعضیا از اول ناسازگار بوده...
منم یکی مثل اونا...
واقعا چه میشه کرد؟
بذار بقیه فکر کنند عادت کردم...
فکر کنند خوبم...
فکر کنند برگشتم به زندگی...
دیگه برام مهم نیست چی فکر میکنند...
مهم اینه که خودم میدونم تو چه شرایطی به سر میبرم...
همین
نه اینکه اجبار بیرونی باشه لزوما...
تو خودت رو مجبور میبینی اخلاقا که کاری رو انجام بدی حتی اگر اون کار به خودت صدمه میزنه...
اما حساب میکنی یه جمعیتی از این کار سود میبرند...
تو مکتب مقاومت بهش میگن انتحاری...
گاهی تو زندگی مجبوری انتحار کنی...
کمربند انفجاری ببندی به دلت و قید خیلی چیزا رو بزنی...
حتی همون نوشتن ساده...
دیدم و حساب کردم فاصله گرفتن من حتی اگه بهم صدمه بزنه بهتره تا جمعی بخاطر دل من آسیب ببینند...
البته که دلم برای خودم میسوزه...
برای اینکه مجبورم پا بذارم رو آخرین امیدهاش...
اما چه میشه کرد؟
دنیا گاهی با بعضیا از اول ناسازگار بوده...
منم یکی مثل اونا...
واقعا چه میشه کرد؟
بذار بقیه فکر کنند عادت کردم...
فکر کنند خوبم...
فکر کنند برگشتم به زندگی...
دیگه برام مهم نیست چی فکر میکنند...
مهم اینه که خودم میدونم تو چه شرایطی به سر میبرم...
همین
۴۸.۳k
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.