پارت11
حس میکردم کمری واسم باقی نمونده<br>
صدایی عجیب از کوک اومد! <br>
_عایی<br>
فک کردم جاییش درد میکنه یا جاییش گرفته <br>
یهو داد زد<br>
_نههههههه نکنننننن لطفاا <br>
ترسیدم<br>
داشت تو خواب داد میزد<br>
جونگکوکککک<br>
_نههه نکن<br>
هنوز تو خواب بود<br>
اروم لبمو از بی چاره گی گذاشتم رویه لبش<br>
تا ارومش کنم<br>
مک میزدم<br>
کوک اروم شدو چشاشو باز کرد<br>
همراهیم کرد بعد از چند مین لبشو جدا کرد<br>
دیدم تویه چشاش اشک جمع شد<br>
خوبی چیشده خواب بد دیدی؟ <br>
_خوبم<br>
اروم لپمو بوسیدو<br>
رفت پایین<br>
رفتم دنبالش<br>
کوک اکه چیزی هست بگو<br>
_ نه نیست<br>
اروم قرصی در اوردو خورد<br>
جونگکوک چیزی شده<br>
با عصبانیت برگشت گفت؛ نه نشده دیگه اهه(با داد)<br>
ترسیدمو هیچی دیگه نگفتم <br>
قرصش رو که خورد اومد دستمو گرفت بردم بالا<br>
دستمو از تو دستش کشیدم<br>
نگاهی بهم کرد<br>
بهش چشم قره رفتم<br>
اومد اروم چسبوندم به دیوار<br>
اروم لاله گوشم رو یه مک زدو<br>
گفت؛ ناراحت نشو یکم حالم بده باشه؟ <br>
مهم نیست برام<br>
_ببخشید<br>
نمیخوام<br>
خودشو بیشتر چسبوند بهم<br>
اروم گوشه لبمو بوسید<br>
_ببخشید دیگه حالمو. نگاه کن خودت! <br>
نگاهش کردم <br>
باشه<br>
_مرسی بیبی<br>
ولی باید بگی جریان این قرصا چیه<br>
_مگه مهمه؟ <br>
نه فقد کنجکاوم<br>
لبخندی زدو<br>
دستمو گرفتو نشوندم رویه تخت<br>
این دفعه من رو گذاشت رویه پاهاش<br>
اروم موهامو نوازش کردو گفت<br>
_تهیونگی من نزدیک دوساله کابوس میبینم این قرصمم<br>
ارام بخش بود<br>
قرص زیاد میخورم بخاطر اعصابم<br>
خب واسه... ی چی؟ <br>
_تحت فشارم خودتم میدونی به چه دلیل<br>
جونگکوک من... <br>
_ولش کن عزیزم بهتره بخوابیم<br>
اروم سرم رو گذاشت تویه گردنش<br>
روم پتو کشید<br>
سرم رو نوازش میکرد<br>
دلم واسش کباب شد<br>
خوابم برد کم کم خیلی وقت بود تویه بغلش نخوابیده بودم<br>
حس خوبی داشت<br>
45 دقیقه بعد<br>
ادامه دارد...
صدایی عجیب از کوک اومد! <br>
_عایی<br>
فک کردم جاییش درد میکنه یا جاییش گرفته <br>
یهو داد زد<br>
_نههههههه نکنننننن لطفاا <br>
ترسیدم<br>
داشت تو خواب داد میزد<br>
جونگکوکککک<br>
_نههه نکن<br>
هنوز تو خواب بود<br>
اروم لبمو از بی چاره گی گذاشتم رویه لبش<br>
تا ارومش کنم<br>
مک میزدم<br>
کوک اروم شدو چشاشو باز کرد<br>
همراهیم کرد بعد از چند مین لبشو جدا کرد<br>
دیدم تویه چشاش اشک جمع شد<br>
خوبی چیشده خواب بد دیدی؟ <br>
_خوبم<br>
اروم لپمو بوسیدو<br>
رفت پایین<br>
رفتم دنبالش<br>
کوک اکه چیزی هست بگو<br>
_ نه نیست<br>
اروم قرصی در اوردو خورد<br>
جونگکوک چیزی شده<br>
با عصبانیت برگشت گفت؛ نه نشده دیگه اهه(با داد)<br>
ترسیدمو هیچی دیگه نگفتم <br>
قرصش رو که خورد اومد دستمو گرفت بردم بالا<br>
دستمو از تو دستش کشیدم<br>
نگاهی بهم کرد<br>
بهش چشم قره رفتم<br>
اومد اروم چسبوندم به دیوار<br>
اروم لاله گوشم رو یه مک زدو<br>
گفت؛ ناراحت نشو یکم حالم بده باشه؟ <br>
مهم نیست برام<br>
_ببخشید<br>
نمیخوام<br>
خودشو بیشتر چسبوند بهم<br>
اروم گوشه لبمو بوسید<br>
_ببخشید دیگه حالمو. نگاه کن خودت! <br>
نگاهش کردم <br>
باشه<br>
_مرسی بیبی<br>
ولی باید بگی جریان این قرصا چیه<br>
_مگه مهمه؟ <br>
نه فقد کنجکاوم<br>
لبخندی زدو<br>
دستمو گرفتو نشوندم رویه تخت<br>
این دفعه من رو گذاشت رویه پاهاش<br>
اروم موهامو نوازش کردو گفت<br>
_تهیونگی من نزدیک دوساله کابوس میبینم این قرصمم<br>
ارام بخش بود<br>
قرص زیاد میخورم بخاطر اعصابم<br>
خب واسه... ی چی؟ <br>
_تحت فشارم خودتم میدونی به چه دلیل<br>
جونگکوک من... <br>
_ولش کن عزیزم بهتره بخوابیم<br>
اروم سرم رو گذاشت تویه گردنش<br>
روم پتو کشید<br>
سرم رو نوازش میکرد<br>
دلم واسش کباب شد<br>
خوابم برد کم کم خیلی وقت بود تویه بغلش نخوابیده بودم<br>
حس خوبی داشت<br>
45 دقیقه بعد<br>
ادامه دارد...
۵.۶k
۲۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.