the futurep11
آریانا : وختی دریا بهم زنگ زدو ماجرا رو برام تعریف کرد کپ کردم اون حامله س ولی اول باید مطمئن می شدم پس ی بیبی چک گرفتمو رفتم خونش
دریا : با استرس دور خونه رژه می رفتم که یهو زنگ در خورده شد زود باز کردم آریانا بود
دریا : سلام
آریانا : سلام دریا
دریا : از تو کیفش ی جعبه درآوردو بهم داد
آریانا : زود باش این تستو بگیر
دریا : مضطرب نگاش کردمو رفتم بعد از ب
پنج دقیقه جوابش اومد
دو خط داشت دستم رو جلوی دهنم گرفتمو اشک توی چشمام جمع شد حالا چی کار کنممم؟
آریانا : چی شد دریا ؟
دریا: اومدم بیرونو بیبی چکو دادم دستش
آریانا : چییییی دریا تو حامله ای تبریک می گم دختر کلی بغلش کرد
دریا : با گریه مرسی ولی حالا چی کار کنم اگه پدرام نخواد چی ؟
آریانا : تا کی میخوای ازش مخفی کنی؟ امروز فردا باید بگی دیگه
چن هفته گذشت خیلی مضطرب بودم چون امروز روزش بود
پدرام : امروز روز تمرین بود ولی کنسل کردم چون نگران دریا بودم پس بهش زنگ زدم
پدرام : الو ؟
دریا : سلام خوبی ؟
پدرام : مرسی تو خوبی ؟
دریا: مرسی
پدرام : دریا امروز میخوام بیام پیشت
دریا : باشه بیا اتفاقا منم امروز باهات کار داشتم
پدرام: باشه الان میام
پدرام وختی دریا گفت باهام کار داره با عجله لباس پوشیدمو رفتم بالا در خونشو زدمو منتظر شدم درو باز کنه
دریا : وختی پدرام زنگ زد خوشحال شدمو سریع قبول کردم که ببینمش اونم گفت که میاد خونم ب نیم ساعت نکشید که جلوی در خونه بود
دعوتش کردم اومد تو نشست بعد چن ساعت که مشغول حرف زدن شدیم داشت یادم می رفت
پدرام راستش باید در مورد ی مسئله ی مهم باهات حرف بزنم
پدرام : باشه
دریا : بیبی چکو عکس سونو گرافی رو بهش دادم با تعجب بهشون نگا می کرد اشک تو چشاش حلقه زده بود
پدرام : دریاا من دارم بابا می شممم؟ خیلی دوست دارم دختر چرا تا حالا بهم نگفتی ؟؟
دریا : از ری اکشنت می ترسیدم
پدرام : باید زود تر ازدواج کنیم
دریا : ولی
پدرام : دریا این کارو نباید عقب بندازیم زنگ بزن به خونوادت همه چی رو بگو
دریا : امااا باشه
پدرام : دوباره بغلش کردمو ذوق کردیم باهم
دریا : با استرس دور خونه رژه می رفتم که یهو زنگ در خورده شد زود باز کردم آریانا بود
دریا : سلام
آریانا : سلام دریا
دریا : از تو کیفش ی جعبه درآوردو بهم داد
آریانا : زود باش این تستو بگیر
دریا : مضطرب نگاش کردمو رفتم بعد از ب
پنج دقیقه جوابش اومد
دو خط داشت دستم رو جلوی دهنم گرفتمو اشک توی چشمام جمع شد حالا چی کار کنممم؟
آریانا : چی شد دریا ؟
دریا: اومدم بیرونو بیبی چکو دادم دستش
آریانا : چییییی دریا تو حامله ای تبریک می گم دختر کلی بغلش کرد
دریا : با گریه مرسی ولی حالا چی کار کنم اگه پدرام نخواد چی ؟
آریانا : تا کی میخوای ازش مخفی کنی؟ امروز فردا باید بگی دیگه
چن هفته گذشت خیلی مضطرب بودم چون امروز روزش بود
پدرام : امروز روز تمرین بود ولی کنسل کردم چون نگران دریا بودم پس بهش زنگ زدم
پدرام : الو ؟
دریا : سلام خوبی ؟
پدرام : مرسی تو خوبی ؟
دریا: مرسی
پدرام : دریا امروز میخوام بیام پیشت
دریا : باشه بیا اتفاقا منم امروز باهات کار داشتم
پدرام: باشه الان میام
پدرام وختی دریا گفت باهام کار داره با عجله لباس پوشیدمو رفتم بالا در خونشو زدمو منتظر شدم درو باز کنه
دریا : وختی پدرام زنگ زد خوشحال شدمو سریع قبول کردم که ببینمش اونم گفت که میاد خونم ب نیم ساعت نکشید که جلوی در خونه بود
دعوتش کردم اومد تو نشست بعد چن ساعت که مشغول حرف زدن شدیم داشت یادم می رفت
پدرام راستش باید در مورد ی مسئله ی مهم باهات حرف بزنم
پدرام : باشه
دریا : بیبی چکو عکس سونو گرافی رو بهش دادم با تعجب بهشون نگا می کرد اشک تو چشاش حلقه زده بود
پدرام : دریاا من دارم بابا می شممم؟ خیلی دوست دارم دختر چرا تا حالا بهم نگفتی ؟؟
دریا : از ری اکشنت می ترسیدم
پدرام : باید زود تر ازدواج کنیم
دریا : ولی
پدرام : دریا این کارو نباید عقب بندازیم زنگ بزن به خونوادت همه چی رو بگو
دریا : امااا باشه
پدرام : دوباره بغلش کردمو ذوق کردیم باهم
۲.۹k
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.