رمان خواب رویایی پارت نهم
_اخش تموم شد الان نفس راحت میکشم دلم میخواد یک سال بخوابم
+گفتی راحت شودم ن عزیز تازه بدبخت شدی دوتا هیولا دنبالمون هست یکم نگاه پات کنی نمیتونی راه بری
_چرا زده حال میزنی نمیبینی خوشحالم بازم میاد میرینی
$خاک توی سرتون من ارزو دارم با یکیشون رابطه برقرار کنم بعد شما دوتا دارین فرار میکنید
_هه جه عزیزم یک حسی میکه تو هم باید با ما فرار کنی
$اخ چرا باید فرار کنم
_اسکول اگر یکم دور ورت راه نگاه کنی میفهمی
$اخ ریدم ن
+بد ریدی
&پس دوست داری با یکی از اون هفت نفر رابطه داشته باشی ن امشب نشونت میدم
$اخ من امشب باید پیش بچه بمونم ن
&تو امشب پیش هیچ کس نمیمونی امشب خونه ای
$ن بچه میخوان جشن بگیرند ن بچه ها
+ن اسلن ما نمیخواهیم جشن بگیریم میخواهیم بخوابیم
$شما چه دوست هایی هستین
&حرف ها تموم باشه که رسیدیم
+حالا یکی این پیر خرفت را کیه میخواد تا بالا ببر
_ پیر خرفت خودتی اسلن خودم میرم
+اگر میتونی بسم الله
&احتیاط کن نزدیک بودی بیفتی خودم میارنت تا بالا هه جه خانم اگر اومدم دیدم نیستی فقد تنبیهت را سخت تر میکنی هر جا بری پیدات میکنم _حالا تو یکم یواشتر پیش برو تا فردا صبح بتون بیاد پیش ما
&اصلن نگران نباش اکر نتونست بیاد خودم بغلش میکنم میارمش +پس هه جه خانم شب سختی در پیش داری خداخافظ
_یواشتر پام درد &باش تموم شد بچه با من کار ندارید +اگر داشتم الان انجام میدادی $ن فردا انجام میدادم +برو تا فرار نکرده $خداخافظ
_الان چیکار کنیم
+بیا تا لباست را بپوش
_اون لباس شب مشکی را بده (بچه این ها عادت کردن با لباس باز بخوابند )
+تموم شد اخیش راحت شودم _بیا پام را ببند....
از زبونه کوک تهیونگ
بادیگارد. ریس یکی از دخترا بغل اون پسر بود
÷عکس گرفتی یان
بله ریس گرفتم بفرماید
×اخیش فکر کردم جاناست
÷همین الان باید بریم خوابگاه
×کوک اروم باش نمیونم نگاه پاش درد میکرد نمیتونست راه بره
پرسش زمانی
÷امادیی بریم داخل
×اره بریم که دیگه صبرم تموم شده
از زبونه کوک تهیونگ
یواش در باز کردم که دیدم مثل فرشته ها خوابن تا چشم به لباس هاشون خورد عصبانی شودم چون بادیگارد ها داشتن نگاهشون میکردن ....
اگر بد شد ببخشید ❤
فالو کنید لایک کنید نظرهاتون هم بنوسید تا انرژی بگیرم بیشتر برزارم منتظر هستم ❤❤
+گفتی راحت شودم ن عزیز تازه بدبخت شدی دوتا هیولا دنبالمون هست یکم نگاه پات کنی نمیتونی راه بری
_چرا زده حال میزنی نمیبینی خوشحالم بازم میاد میرینی
$خاک توی سرتون من ارزو دارم با یکیشون رابطه برقرار کنم بعد شما دوتا دارین فرار میکنید
_هه جه عزیزم یک حسی میکه تو هم باید با ما فرار کنی
$اخ چرا باید فرار کنم
_اسکول اگر یکم دور ورت راه نگاه کنی میفهمی
$اخ ریدم ن
+بد ریدی
&پس دوست داری با یکی از اون هفت نفر رابطه داشته باشی ن امشب نشونت میدم
$اخ من امشب باید پیش بچه بمونم ن
&تو امشب پیش هیچ کس نمیمونی امشب خونه ای
$ن بچه میخوان جشن بگیرند ن بچه ها
+ن اسلن ما نمیخواهیم جشن بگیریم میخواهیم بخوابیم
$شما چه دوست هایی هستین
&حرف ها تموم باشه که رسیدیم
+حالا یکی این پیر خرفت را کیه میخواد تا بالا ببر
_ پیر خرفت خودتی اسلن خودم میرم
+اگر میتونی بسم الله
&احتیاط کن نزدیک بودی بیفتی خودم میارنت تا بالا هه جه خانم اگر اومدم دیدم نیستی فقد تنبیهت را سخت تر میکنی هر جا بری پیدات میکنم _حالا تو یکم یواشتر پیش برو تا فردا صبح بتون بیاد پیش ما
&اصلن نگران نباش اکر نتونست بیاد خودم بغلش میکنم میارمش +پس هه جه خانم شب سختی در پیش داری خداخافظ
_یواشتر پام درد &باش تموم شد بچه با من کار ندارید +اگر داشتم الان انجام میدادی $ن فردا انجام میدادم +برو تا فرار نکرده $خداخافظ
_الان چیکار کنیم
+بیا تا لباست را بپوش
_اون لباس شب مشکی را بده (بچه این ها عادت کردن با لباس باز بخوابند )
+تموم شد اخیش راحت شودم _بیا پام را ببند....
از زبونه کوک تهیونگ
بادیگارد. ریس یکی از دخترا بغل اون پسر بود
÷عکس گرفتی یان
بله ریس گرفتم بفرماید
×اخیش فکر کردم جاناست
÷همین الان باید بریم خوابگاه
×کوک اروم باش نمیونم نگاه پاش درد میکرد نمیتونست راه بره
پرسش زمانی
÷امادیی بریم داخل
×اره بریم که دیگه صبرم تموم شده
از زبونه کوک تهیونگ
یواش در باز کردم که دیدم مثل فرشته ها خوابن تا چشم به لباس هاشون خورد عصبانی شودم چون بادیگارد ها داشتن نگاهشون میکردن ....
اگر بد شد ببخشید ❤
فالو کنید لایک کنید نظرهاتون هم بنوسید تا انرژی بگیرم بیشتر برزارم منتظر هستم ❤❤
۲۹.۷k
۱۱ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.