پارت ۶ عشق عحیب ولی زیبا
پارت ۶ عشق عحیب ولی زیبا
خب خب کجا بودیم اها
دیانا: کنار پنجره نشستم که دیدم تهیونگ و اعضا سوار هواپیما شدن یه نفس عمیق کشیدم چشمامو بستم بعد۴ مین حس کردم کسی پیشم نشسته چشمامو باز کردم که دیدم. یه دختر کوچولوی ناز کیوت پیشم نشتسته (اسلاید دوم عکس دختره)
بهش گفتم سلام کوچولو اسمت چیه؟
گفت لسم من می چا هست (اسم)
گفتم: چه اسم خوشگلی داری
گفت ملسی خاله
کفتم: می چا خانم چرا تنهایی؟
گفت: سول مالامم صنللی بجلیع ( چون مامانم صندلی بغلیه)
گفتم: باشع عزیزم
۶ ساعت بعد
راوی: دیانا خوبیدا بود میچاهم سرش زو بازوی دیانا بود هردوشون بطور خیلی کیوت خوابیده بودن طوری که چند نفر از شون عکس کرفتم بعد ۵ مین مهمان دار رفت پیش صندلی دیانا و گفت: خانم خانم بیدار شید
دیانا ویو
تو خواب بودم که صدای یه نفر بیدارم کرد چشمامو باز کردم دیدم مهمان داره گفتم = سلام رسیدیم؟
مهمان دار = بله خانم دیانا: ممنون که بیدارم کردین
مهمان دار: خواهش ساکتون رو یکی کهگفتن مربیشم برد و گفت شما رو بیدار کنم
دیانا: بله ممنون
یخورده با دستام چشمامو مالیدم بند کفشام شل شده بود سفتش کردم پاشدم و داشتم از هواپیما میرفتم بیرون که.......
هیچ اتفاق مهمی نیفتاد 😂😂
رفتم پیش بچه ها و استادمون
کهیدفعه دیدمممممممن........
پایان این پارت.
بچه ها بنظرتون ادامع بدم؟؟
دیر بع دیر میزارم چون فک میمنم خوب نشده
شرایط: فالورام به ۴۰ برسه
بچه ها پارت بعدی عکس می جا رو میزارم
خب خب کجا بودیم اها
دیانا: کنار پنجره نشستم که دیدم تهیونگ و اعضا سوار هواپیما شدن یه نفس عمیق کشیدم چشمامو بستم بعد۴ مین حس کردم کسی پیشم نشسته چشمامو باز کردم که دیدم. یه دختر کوچولوی ناز کیوت پیشم نشتسته (اسلاید دوم عکس دختره)
بهش گفتم سلام کوچولو اسمت چیه؟
گفت لسم من می چا هست (اسم)
گفتم: چه اسم خوشگلی داری
گفت ملسی خاله
کفتم: می چا خانم چرا تنهایی؟
گفت: سول مالامم صنللی بجلیع ( چون مامانم صندلی بغلیه)
گفتم: باشع عزیزم
۶ ساعت بعد
راوی: دیانا خوبیدا بود میچاهم سرش زو بازوی دیانا بود هردوشون بطور خیلی کیوت خوابیده بودن طوری که چند نفر از شون عکس کرفتم بعد ۵ مین مهمان دار رفت پیش صندلی دیانا و گفت: خانم خانم بیدار شید
دیانا ویو
تو خواب بودم که صدای یه نفر بیدارم کرد چشمامو باز کردم دیدم مهمان داره گفتم = سلام رسیدیم؟
مهمان دار = بله خانم دیانا: ممنون که بیدارم کردین
مهمان دار: خواهش ساکتون رو یکی کهگفتن مربیشم برد و گفت شما رو بیدار کنم
دیانا: بله ممنون
یخورده با دستام چشمامو مالیدم بند کفشام شل شده بود سفتش کردم پاشدم و داشتم از هواپیما میرفتم بیرون که.......
هیچ اتفاق مهمی نیفتاد 😂😂
رفتم پیش بچه ها و استادمون
کهیدفعه دیدمممممممن........
پایان این پارت.
بچه ها بنظرتون ادامع بدم؟؟
دیر بع دیر میزارم چون فک میمنم خوب نشده
شرایط: فالورام به ۴۰ برسه
بچه ها پارت بعدی عکس می جا رو میزارم
۲.۵k
۲۰ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.