P5
P5
+...
روی زخمی که بخیه زده بودم رو یه کم فوت کردم...
دیگه آخراش بود...
یه بانداژ جدید برداشتم و دوباره دستشو بستم و گره زدم...
+این قرصو روزی یدونه بخورید... و این پماد رو روی زخمتون بزنید هر روز...امروز آخرین روزه که اینجام و قراره منتقل شم یه بخش دیگه....فعلا...
_وایسا...ات...
+..بله؟...
دستمو گرفت...
_..نرو...ب..ببخشید...نباید دستمو بهت بزنم...
یادم نیومد که دوست نداری آدمای افسرده بهت دست بزنن...
+..
با یاد آوری اون خاطره تلخ...سرمو انداختم پایین و اشکام پایین ریخت...
دستش که به عقب کشیده شده بود رو گرفتم....
+...من...منو ببخش...خیلی یهویی شد...وقت نشد ازت معذرت خواهی کنم...این حرفو نزن...شاید....شاید افسرده باشی ولی..ولی..
+...
_...چرا زودتر بهمنگفتی...
جای کیفمو روی شونم محکم کردم...
+میشه...میشه یچیزی بگم؟...
_...داری گریه میکنی؟!
...
_.....یدیقه بیا بشین...
نشستم رو تختش و بالا سرم وایساده بود....
_......اگه...اگه نباشی به امید کی توی این بیمارستان بمونم و با روانی بودنم بجنگم...؟
+..به خودت نگوروانی...
_من لیاقت عاشق تو بودن رو ندارم....من یه بیمار افسرده روانیم...(آروم)
+..هق هق(اروم)....بسه تهیونگ...اگه من عاشقتم....بیماریتو میپرستم....
من...عاشقت شدم تهیونگ...همون روز اول....چون...میدونستم بهم علاقه نداری...فقط خواستم ازت دور بشم...
فقط میتونم یه کاری انجام بدم و بعد برای همیشه برم؟
_هر کاری که میخوای رو انجام بده....
دستامو دور کمرش حلقه کردم و چند ثانیه سرمو گذاشتم روی سینش...
+...
روی زخمی که بخیه زده بودم رو یه کم فوت کردم...
دیگه آخراش بود...
یه بانداژ جدید برداشتم و دوباره دستشو بستم و گره زدم...
+این قرصو روزی یدونه بخورید... و این پماد رو روی زخمتون بزنید هر روز...امروز آخرین روزه که اینجام و قراره منتقل شم یه بخش دیگه....فعلا...
_وایسا...ات...
+..بله؟...
دستمو گرفت...
_..نرو...ب..ببخشید...نباید دستمو بهت بزنم...
یادم نیومد که دوست نداری آدمای افسرده بهت دست بزنن...
+..
با یاد آوری اون خاطره تلخ...سرمو انداختم پایین و اشکام پایین ریخت...
دستش که به عقب کشیده شده بود رو گرفتم....
+...من...منو ببخش...خیلی یهویی شد...وقت نشد ازت معذرت خواهی کنم...این حرفو نزن...شاید....شاید افسرده باشی ولی..ولی..
+...
_...چرا زودتر بهمنگفتی...
جای کیفمو روی شونم محکم کردم...
+میشه...میشه یچیزی بگم؟...
_...داری گریه میکنی؟!
...
_.....یدیقه بیا بشین...
نشستم رو تختش و بالا سرم وایساده بود....
_......اگه...اگه نباشی به امید کی توی این بیمارستان بمونم و با روانی بودنم بجنگم...؟
+..به خودت نگوروانی...
_من لیاقت عاشق تو بودن رو ندارم....من یه بیمار افسرده روانیم...(آروم)
+..هق هق(اروم)....بسه تهیونگ...اگه من عاشقتم....بیماریتو میپرستم....
من...عاشقت شدم تهیونگ...همون روز اول....چون...میدونستم بهم علاقه نداری...فقط خواستم ازت دور بشم...
فقط میتونم یه کاری انجام بدم و بعد برای همیشه برم؟
_هر کاری که میخوای رو انجام بده....
دستامو دور کمرش حلقه کردم و چند ثانیه سرمو گذاشتم روی سینش...
۱۳.۵k
۰۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.