عشق و تنفر پارت ۹
ب ی : خب شرکت GH هم من زیر نظر دارم اگه اونو برام پیدا کنی بیخیال شرکت LF میشم
یونگی : باشه اطلاعاتشو توی سیستمم دارم فردا برات حلش میکنم
ب ی : یه روز باید اون دخترو ببینم
یونگی : حتما میخوام بهش چند روز بعد اعتراف کنم
رفتم خونه یه کت و شلوار شیک پوشیدم و رفتم خونه تا برم به کافه ای که گفته بود
ویو سوشا
با هایون یه لباس ست پوشیدیم که تیشرت و کت مشکی با یه شلوار بگ پوشیدم سوار ماشینم شدیم و رفتم کافه
هایون : سوشا یادت نره بهت چی گفتم ببین من میرم یه میز دور تر باهات در ارتباطم تا چی میگین بهم
سوشا : باشه
رفتم که دیدم با یه تیپ جذاب نشسته بود
یونگی : سلام
سوشا : سلام
یونگی : بشین
گارسون : چی میل دارین ؟
یونگی : من یه قهوه
سوشا : من یه نسکافه
یونگی : خب کاری داشتی گفتی بهم بیام اینجا
سوشا : ها نه فقط میخواستم همو ببینیم
یونگی : آها میگم من برم دستشویی
هایون : خب سوشا عه یه پسر داره میاد سمتت مراقب باش
سوشا : باشه
پسره : به به چه خانم زیبایی
سوشا : برو پسره عوضی
پسره : اوه اوه چقدر زبون دراز
ویو یونگی
دیدم یه پسره نزدیکش شد اون لحظه خون جلو چشمم رو گرفت رفتم سمتش و کلی کتکش زدم
یونگی : حالت خوبه
سوشا : آه آره خوبم ببخشید تورو هم تو دردسر انداختم
یونگی : نه بابا اشکال نداره
ویو هایون
واووو انگار واقعا خیلی دوسش داره الان دیگه مطمئن شدم که عاشقشه
ویو سوشا
از یونگی خداحافظی کردم و سوار ماشین شدم که یکم بعد هایون هم اومد
هایون : سوشاااا معلومه خیلی دوست داره
سوشا : چطور
هایون : وقتی با پسره دیدت انگار خون جلو چشمش رو گرفت
سوشا : واقعا
هایون : اوهوم خب دیگه بریم
سوشا : بریم
ماشینو روشن کردم و رفتم سوشا رو رسوندم و اومدم خونه خودم
خ س : سلام عزیزم
سوشا : سلام خاله جونم
شام خوردم و رفتم بالا خوابیدم
صبح
ویو سوشا
صبح مثل همیشه رفتم شرکت که جیمینو دیدم
سوشا : سلام جیمینی هایون کجاست
جیمین : سلام امروز رفته خونه مامان بزرگم
سوشا : آها برناممو بده
جیمین : آها بیا
سوشا : مرسی
رفتم تو اتاقم نشستم و شروع به کار کردم
ویو یونگی
امروز دیگه میخوام بهش اعتراف کنم رفتم یه کافه خیلی بزرگ رو اجاره کردم همه جارو تزیین کردم که بهش زنگ بزنم که بیاد
ویو سوشا
تو اتاقم بودم که دیدم گوشیم زنگ خورد یونگی بود با دیدن اسمش لبخندی روی لبم اومد
سوشا : سلام پیشی
یونگی : سلام کوچولو امشب بی به آدرسی که بهت میگم ساعت ۸
سوشا : اوکی
گوشیو قطع کردم یعنی چیکارم داره ؟.......
دوستان این فیک احتمالا ۲ یا ۳ تا فصل داشته باشه که دوتا شخصیت ها یعنی لنا و تهیونگ تو فصل های بعدی هستن ♡
یونگی : باشه اطلاعاتشو توی سیستمم دارم فردا برات حلش میکنم
ب ی : یه روز باید اون دخترو ببینم
یونگی : حتما میخوام بهش چند روز بعد اعتراف کنم
رفتم خونه یه کت و شلوار شیک پوشیدم و رفتم خونه تا برم به کافه ای که گفته بود
ویو سوشا
با هایون یه لباس ست پوشیدیم که تیشرت و کت مشکی با یه شلوار بگ پوشیدم سوار ماشینم شدیم و رفتم کافه
هایون : سوشا یادت نره بهت چی گفتم ببین من میرم یه میز دور تر باهات در ارتباطم تا چی میگین بهم
سوشا : باشه
رفتم که دیدم با یه تیپ جذاب نشسته بود
یونگی : سلام
سوشا : سلام
یونگی : بشین
گارسون : چی میل دارین ؟
یونگی : من یه قهوه
سوشا : من یه نسکافه
یونگی : خب کاری داشتی گفتی بهم بیام اینجا
سوشا : ها نه فقط میخواستم همو ببینیم
یونگی : آها میگم من برم دستشویی
هایون : خب سوشا عه یه پسر داره میاد سمتت مراقب باش
سوشا : باشه
پسره : به به چه خانم زیبایی
سوشا : برو پسره عوضی
پسره : اوه اوه چقدر زبون دراز
ویو یونگی
دیدم یه پسره نزدیکش شد اون لحظه خون جلو چشمم رو گرفت رفتم سمتش و کلی کتکش زدم
یونگی : حالت خوبه
سوشا : آه آره خوبم ببخشید تورو هم تو دردسر انداختم
یونگی : نه بابا اشکال نداره
ویو هایون
واووو انگار واقعا خیلی دوسش داره الان دیگه مطمئن شدم که عاشقشه
ویو سوشا
از یونگی خداحافظی کردم و سوار ماشین شدم که یکم بعد هایون هم اومد
هایون : سوشاااا معلومه خیلی دوست داره
سوشا : چطور
هایون : وقتی با پسره دیدت انگار خون جلو چشمش رو گرفت
سوشا : واقعا
هایون : اوهوم خب دیگه بریم
سوشا : بریم
ماشینو روشن کردم و رفتم سوشا رو رسوندم و اومدم خونه خودم
خ س : سلام عزیزم
سوشا : سلام خاله جونم
شام خوردم و رفتم بالا خوابیدم
صبح
ویو سوشا
صبح مثل همیشه رفتم شرکت که جیمینو دیدم
سوشا : سلام جیمینی هایون کجاست
جیمین : سلام امروز رفته خونه مامان بزرگم
سوشا : آها برناممو بده
جیمین : آها بیا
سوشا : مرسی
رفتم تو اتاقم نشستم و شروع به کار کردم
ویو یونگی
امروز دیگه میخوام بهش اعتراف کنم رفتم یه کافه خیلی بزرگ رو اجاره کردم همه جارو تزیین کردم که بهش زنگ بزنم که بیاد
ویو سوشا
تو اتاقم بودم که دیدم گوشیم زنگ خورد یونگی بود با دیدن اسمش لبخندی روی لبم اومد
سوشا : سلام پیشی
یونگی : سلام کوچولو امشب بی به آدرسی که بهت میگم ساعت ۸
سوشا : اوکی
گوشیو قطع کردم یعنی چیکارم داره ؟.......
دوستان این فیک احتمالا ۲ یا ۳ تا فصل داشته باشه که دوتا شخصیت ها یعنی لنا و تهیونگ تو فصل های بعدی هستن ♡
۱۴.۷k
۲۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.