پارت 5 بهترین بازیکن
پارت 5 بهترین بازیکن
ا/ت ویو
جانگکوک : بعد همه بهت میگن بازنده
از این همه جسارتش خوشم اومد رفتم نشستم سر جام
ا/ت : خب پس که من بازنده ام؟
جانگکوک: میبینیم
آستینامو بالا دادم و بهش نگاه کردم
ا/ت : سر چقدر؟
جانگکوک : 2 میلیون دلار
بهش پوزخند زدم
ا/ت : بازیه؟
جانگکوک : پاسور
ا/ت : باشه پس شروع کن
جانگکوک : باشه
شروع کرد ژپوندارو وسط گزاشت و شروع کردیم
.............
تقریبا 30 دقیقه ای از بازی میگذره بازیش خوبه ولی به پای من نمیرسه 2 تا ژپوندارو براش مونده که اونا رو هم باخت به صندلی تکیه دادم
ا/ت : خب پس من بازنده ام؟
جونگ کوک :دهنم باز مونده بود آخه چطور میتونه انقدر سریع یکی رو ببره
داشت میرفت که گفتم
جونگ کوک:میشه با من همکاری کنی
ات ویو :رقیب سرسختی بود ولی به پایه من نمی رسید
داشتم میرفتم که
بهم پیشنهاد همکاری داد
بازیش خوبه برای همین پیشنهادشو قبول کردم
ات:من فردا توی این بار یه بازی دارم
ساعت۸ بیا تا با هم شکستشون بدیم
جونگ کوک:باشه
ات:راستی حالا که همکارم شدی باید بدونی هیچ جای باختی نیست
بایه اشتباه همکاریمون تموم میشه
جونگ کوک:منو دست کم گرفتی ولی باشه حواسمو جمع میکنم
ات:خوبی
اینو گفتو رفت
بعد چند دقیقه رسید به بار و
رفت تو همون اتاقی که توی بار بهش داده بودن رفت پولارو توی کمد گذاشت
و روی تخت ولو شد
ذهنش درگیر بود یه حسی به جونگ کوک داشت ولی نمی دونست چه حسیه
ا/ت ویو
جانگکوک : بعد همه بهت میگن بازنده
از این همه جسارتش خوشم اومد رفتم نشستم سر جام
ا/ت : خب پس که من بازنده ام؟
جانگکوک: میبینیم
آستینامو بالا دادم و بهش نگاه کردم
ا/ت : سر چقدر؟
جانگکوک : 2 میلیون دلار
بهش پوزخند زدم
ا/ت : بازیه؟
جانگکوک : پاسور
ا/ت : باشه پس شروع کن
جانگکوک : باشه
شروع کرد ژپوندارو وسط گزاشت و شروع کردیم
.............
تقریبا 30 دقیقه ای از بازی میگذره بازیش خوبه ولی به پای من نمیرسه 2 تا ژپوندارو براش مونده که اونا رو هم باخت به صندلی تکیه دادم
ا/ت : خب پس من بازنده ام؟
جونگ کوک :دهنم باز مونده بود آخه چطور میتونه انقدر سریع یکی رو ببره
داشت میرفت که گفتم
جونگ کوک:میشه با من همکاری کنی
ات ویو :رقیب سرسختی بود ولی به پایه من نمی رسید
داشتم میرفتم که
بهم پیشنهاد همکاری داد
بازیش خوبه برای همین پیشنهادشو قبول کردم
ات:من فردا توی این بار یه بازی دارم
ساعت۸ بیا تا با هم شکستشون بدیم
جونگ کوک:باشه
ات:راستی حالا که همکارم شدی باید بدونی هیچ جای باختی نیست
بایه اشتباه همکاریمون تموم میشه
جونگ کوک:منو دست کم گرفتی ولی باشه حواسمو جمع میکنم
ات:خوبی
اینو گفتو رفت
بعد چند دقیقه رسید به بار و
رفت تو همون اتاقی که توی بار بهش داده بودن رفت پولارو توی کمد گذاشت
و روی تخت ولو شد
ذهنش درگیر بود یه حسی به جونگ کوک داشت ولی نمی دونست چه حسیه
۲۹.۹k
۲۱ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.