فیک جونگ کوک پارت ۵۹ (معشوقه) فصل ۲
ویو جونگ کوک
کوک:چیه چیزی شده؟
تهیونگ: خب..راستش..
کوک: چیه؟
جیمین: امممم..خببب
کوک: بگین دیگه..
شوگا:چیز خاصی نیست اونا فقط میخوان بگن تو تصادف کردی و حافظتو از دست دادی..
همه به جز کوک: شوگااااا
شوگا: چیه خب..کارتونو آسون کردم..
کوک: منظورت چ..چیه؟
تهیونگ: خبببب من و نامجون بعد از کلی تحقیق امروز فهمیدیم کسی که میخواست تورو بکشه سویون بوده..
کوک:یعنی چی!منظورتون چیه؟
تهیونگ:ظاهرا سویون ، ا.ت رو دزدیده و ازش حرف کشیده و محل اولین قرار شمارو(یادتونه که کدوم قراره دیگه؟) فهمیده و دستور داده که یه نفر با ماشین تورو بکشه..
کوک: خب..
تهیونگ: تو اون موقع ماسک نزده بودی برای همین سویون فکر کرده بود که اشتباهی با یه نفر دیگه برخورد کرده.. به همین دلیل هویت تورو نفهمیده..
کوک: میشه دقیق تر توضیح بدی..
شوگا: چرا سختش میکنین؟..ببین سویون میخواست j رو بکشه ولی اشتباهی جونگ کوک رو کشت..یعنی تو رو داخل زندگی فیکت..بعد تو بعد از اون تصادف مقداری از حافظت رو از دست دادی..که هنه ی مارو فراموش کردی به جز تهیونگ..
کوک: چیییی!...یعنی من حافظم رو..
تهیونگ: آره..
کوک: یعنی..
شوگا: آره دیگه😐
کوک: تهیونگ نکنه اون دختر داخل خوابم واقعیه؟
تهیونگ: اون دختر ا.ت عه..
کوک: آخه چطور ممکنه..اون از من متنفره..تازه اون حتی منو ندیده..پس چطور عاشقمه!
تهیونگ: اون عاشق جونگ کوکه..تو که جونگ کوک نیستی..
کوک: منظورت چیه؟
تهیونگ: تو j هستی..فراموش کردی؟
کوک: حافظم بر میگرده؟
تهیونگ: معلوم نیست..ولی دکتر گفت ممکنه برگرده..ولی اون گفت که نباید درباره ی این موضوع بهت بگیم..
کوک: چرا؟
تهیونگ: میگفت شوکه میشی..
کوک: من که شوکه نشدم..شما باید این قضیه رو زودتر بهم میگفتین..
جیمین: شرمنده رفیق..مگه تو با ا.ت بد رفتاری کردی؟
کوک: بد رفتاری؟..هه من اونو حتی یه بار تا حد مرگ کتک زدم..بخاطر من مسموم شد..کلی بخطر اینکه فکر میکنه مُردَم عذابش دادم..حتی اونو دادم تا بادیگاردام...
تهیونگ: بادیگاردات چی؟
کوک: ولش کن من باید برم..
تهیونگ: ولی ما اومدیم اینجا که باهم شا..
جیمین: هیس بزار بره..اون باید تنها باشه..
تهیونگ: کوکککک
کوک: چیه؟
تهیونگ: خواستم بگم امروز تولد ا.ت عه..
کوک: جدی؟
تهیونگ: آره میخوای کمکت کنیم تا همه چیزو آماده کنی و اینطور از دلش دراری؟
کوک: خیله خب پس من میرم گل بگیرم..جیمین تو برو کیک بگیر..نامجون تو برو هدیه بگیر، از طرف همه بگیری ها البته به جز من..من خودم یه هدیه ی مخصوص میخوام ببرم..شوگا تو و تهیونگ برین وسایل تزئینی بخرین..جین هیونگ توهم برو از یه رستوران درجه یک کلی عذا بخر و بیار..دوست ندارم سفارش بدم به سلیقت اعتماد دارم..
جین: اوکی..
همه رفتن خدمتکارا هم مرخص کرده بودم..ا.ت کاملا تو خونه تنها بود..
کوک:چیه چیزی شده؟
تهیونگ: خب..راستش..
کوک: چیه؟
جیمین: امممم..خببب
کوک: بگین دیگه..
شوگا:چیز خاصی نیست اونا فقط میخوان بگن تو تصادف کردی و حافظتو از دست دادی..
همه به جز کوک: شوگااااا
شوگا: چیه خب..کارتونو آسون کردم..
کوک: منظورت چ..چیه؟
تهیونگ: خبببب من و نامجون بعد از کلی تحقیق امروز فهمیدیم کسی که میخواست تورو بکشه سویون بوده..
کوک:یعنی چی!منظورتون چیه؟
تهیونگ:ظاهرا سویون ، ا.ت رو دزدیده و ازش حرف کشیده و محل اولین قرار شمارو(یادتونه که کدوم قراره دیگه؟) فهمیده و دستور داده که یه نفر با ماشین تورو بکشه..
کوک: خب..
تهیونگ: تو اون موقع ماسک نزده بودی برای همین سویون فکر کرده بود که اشتباهی با یه نفر دیگه برخورد کرده.. به همین دلیل هویت تورو نفهمیده..
کوک: میشه دقیق تر توضیح بدی..
شوگا: چرا سختش میکنین؟..ببین سویون میخواست j رو بکشه ولی اشتباهی جونگ کوک رو کشت..یعنی تو رو داخل زندگی فیکت..بعد تو بعد از اون تصادف مقداری از حافظت رو از دست دادی..که هنه ی مارو فراموش کردی به جز تهیونگ..
کوک: چیییی!...یعنی من حافظم رو..
تهیونگ: آره..
کوک: یعنی..
شوگا: آره دیگه😐
کوک: تهیونگ نکنه اون دختر داخل خوابم واقعیه؟
تهیونگ: اون دختر ا.ت عه..
کوک: آخه چطور ممکنه..اون از من متنفره..تازه اون حتی منو ندیده..پس چطور عاشقمه!
تهیونگ: اون عاشق جونگ کوکه..تو که جونگ کوک نیستی..
کوک: منظورت چیه؟
تهیونگ: تو j هستی..فراموش کردی؟
کوک: حافظم بر میگرده؟
تهیونگ: معلوم نیست..ولی دکتر گفت ممکنه برگرده..ولی اون گفت که نباید درباره ی این موضوع بهت بگیم..
کوک: چرا؟
تهیونگ: میگفت شوکه میشی..
کوک: من که شوکه نشدم..شما باید این قضیه رو زودتر بهم میگفتین..
جیمین: شرمنده رفیق..مگه تو با ا.ت بد رفتاری کردی؟
کوک: بد رفتاری؟..هه من اونو حتی یه بار تا حد مرگ کتک زدم..بخاطر من مسموم شد..کلی بخطر اینکه فکر میکنه مُردَم عذابش دادم..حتی اونو دادم تا بادیگاردام...
تهیونگ: بادیگاردات چی؟
کوک: ولش کن من باید برم..
تهیونگ: ولی ما اومدیم اینجا که باهم شا..
جیمین: هیس بزار بره..اون باید تنها باشه..
تهیونگ: کوکککک
کوک: چیه؟
تهیونگ: خواستم بگم امروز تولد ا.ت عه..
کوک: جدی؟
تهیونگ: آره میخوای کمکت کنیم تا همه چیزو آماده کنی و اینطور از دلش دراری؟
کوک: خیله خب پس من میرم گل بگیرم..جیمین تو برو کیک بگیر..نامجون تو برو هدیه بگیر، از طرف همه بگیری ها البته به جز من..من خودم یه هدیه ی مخصوص میخوام ببرم..شوگا تو و تهیونگ برین وسایل تزئینی بخرین..جین هیونگ توهم برو از یه رستوران درجه یک کلی عذا بخر و بیار..دوست ندارم سفارش بدم به سلیقت اعتماد دارم..
جین: اوکی..
همه رفتن خدمتکارا هم مرخص کرده بودم..ا.ت کاملا تو خونه تنها بود..
۳.۲k
۲۴ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.