جونگکوک و ات پارت ۵

جونگکوک و ات پارت ۵

صبح شد و من فورا یه جا شرع به کار کردم فقط به این فک میکردم که برای کوک چی بخرم به نظرم برای خواستگاری زود بود

چون ما تازه آشنا شده بودیم پس تصمیم گرفتم امروز باهم دیگه به پیک نیک برویم
همه وسایل هارو آماده کرده بودم و اندفعه خودم دنبال کوک رفتم
یه توپ هم آورده بودم تا شاید بازی کنیم جونگکوک هم به نظر خوشحال می‌رسید پس من هم خوشحال شدم
تا رسیدیم زیر یه درخت پارچه پهن کردم و نشستیم من درحالی که روی پای جونگکوک دراز کشیده بودم داشتم لذت می‌بردم تا این که چنتا بچه اومدن و درخواست بازی کردن جونگکوک توپ رو از تو ماشین
آورد و رفتیم بازی کنیم درحالی که من داشتم موهام رو می‌بستم جونگکوک شیفته من شده بود
یه لبخند ملیحی روی صورتم افتاد بعد یهو توپ خورد صورتم
هم دردم گرفته بود هم داشتم میخندیدم جونگکوک به نظر می‌رسید ازون بچه ای که توپ رو به من زده عصبی ولی من گفتم چیزی نیست و آروم باش من حالم خوبه

سوپرایز بعدی رو که جونگکوک دید واقعا تعجب کرد
بادکنک های بنفش که رنگ مورد علاقه‌اش بود و پایین بادکنک ها که نخ بهشون گره شده بود یعنی شیرموز اون واقعا ذوق کرده بود
چشماش برق افتاده بود......
لایک بسه ۱۰ تا میزارم خوشگلا کامنت هم بزارین