I fell in love with the Mafia. (پارت 52)
جیمین: بیا تو
جینا: جیمین بیا مثل اینکه ی چیزی پیدا کرده کوک
سریع رفتم پایین
جیمین: چیزی پیدا کردین
کوک: از مهمونی اومد بیرون ی جای دور از شهر رفته صدای نظر همه مونو جلب کرد انگار صدای بچه بود
جانگ هو: ب بور صداشو مغزم رفت
مرده: قربان چیزی دست گیرتون شد؟
جانگ هو: فعلا بهش گفتم زن بچش پیشه منه اگه میخوادش باید همه چیشو بده بکشه کنار اما مثل اینکه مقامش مهم تره... مگه نه خانم کوچولو
صدای ایلان میامد اما واضح نبود
جیمین: مرتیکه حروم زاده... زندگیتو سیاه میکنم
تهیونگ: جیمین اروم باش فعلا حال هردوشون خوبه.. باید نقشه بکشیم تا بتونیم نجاتشون بدیم...
جیمین: کوک ادرس دقیقشو بگیر باید بفهمیم کجانو چند نفرن
اون شب تا صبح نفشه کشیدیم اونجای که ایلان برده بودن مجهز بود اما نه به اندازه ما قرار شد شب ساعت 11 راه بیوفتیم دلتودلم نبود
جیمین: خیله خوب بهتره راه بیوفتیم همه موافقت کردن راه افتادیم ساعت 12نیم رسیدیم بادیگارد اونجا وایساده بودن سریع رفتم پست دیوار صدای شلیک اومد بدون توجه به اونا رفتم تو خونه چند نفر وایساده بودن قبل اینکه کاری کنن یه گوله حرومشون میکردم رفتم طبقه بالا چند تا در بود سریع همشو باز کردم تو هیچ کدوم نبودن در اخری خواستم باز کنم اما باز نشد قفل بود تفنگ گذاشتم رو قفل شلیک کردم در باز شد رفتم تو ایلان بسته بودن به صندلی رفتم طرفش دست پاشو باز کردم
جیمین: حالت خوبه
سرشو به معنی اره تکون داد بچه رو گرفتم
جیمین: بهتره بریم
دستشو گرفتم رفتم سمت بیرون داشتم میرفتم جانگ هو جلوم ظاهر شد
جانگ هو: به اقای جیمین... چه زوج خوبی، بهم میایین
جیمین: ببند اون دهن کثیفتو
جانگ هو: جای تشریف میبرین
اسلحه رو گرفت سمته مون
جانگ هو: بهتره یه نفرمون از این جمع بمیره میخواست شلیک کنه ولی قبلش یه نفر دیگه شلیک کرد طرفش بالا رو نگاه کردم
تهیونگ بود بهم علامت داد برم رفتم بیرون سریع سوارشون کردم از اونجا دور شدم با سرعت میرفتم یه نفر با تمام سرعت داشت میامد جلوم تا بخوام کاری کنم محکم سرم خورد به فرمون ماشین تنها چیزی که شنیدم جیغ ایلان بود
چند مین بعد
با سردرد وحشتناکی چشمامو باز کردم جای نا اشنایی بود
پرستار: بهوش اومدید
جینا: جیمین بیا مثل اینکه ی چیزی پیدا کرده کوک
سریع رفتم پایین
جیمین: چیزی پیدا کردین
کوک: از مهمونی اومد بیرون ی جای دور از شهر رفته صدای نظر همه مونو جلب کرد انگار صدای بچه بود
جانگ هو: ب بور صداشو مغزم رفت
مرده: قربان چیزی دست گیرتون شد؟
جانگ هو: فعلا بهش گفتم زن بچش پیشه منه اگه میخوادش باید همه چیشو بده بکشه کنار اما مثل اینکه مقامش مهم تره... مگه نه خانم کوچولو
صدای ایلان میامد اما واضح نبود
جیمین: مرتیکه حروم زاده... زندگیتو سیاه میکنم
تهیونگ: جیمین اروم باش فعلا حال هردوشون خوبه.. باید نقشه بکشیم تا بتونیم نجاتشون بدیم...
جیمین: کوک ادرس دقیقشو بگیر باید بفهمیم کجانو چند نفرن
اون شب تا صبح نفشه کشیدیم اونجای که ایلان برده بودن مجهز بود اما نه به اندازه ما قرار شد شب ساعت 11 راه بیوفتیم دلتودلم نبود
جیمین: خیله خوب بهتره راه بیوفتیم همه موافقت کردن راه افتادیم ساعت 12نیم رسیدیم بادیگارد اونجا وایساده بودن سریع رفتم پست دیوار صدای شلیک اومد بدون توجه به اونا رفتم تو خونه چند نفر وایساده بودن قبل اینکه کاری کنن یه گوله حرومشون میکردم رفتم طبقه بالا چند تا در بود سریع همشو باز کردم تو هیچ کدوم نبودن در اخری خواستم باز کنم اما باز نشد قفل بود تفنگ گذاشتم رو قفل شلیک کردم در باز شد رفتم تو ایلان بسته بودن به صندلی رفتم طرفش دست پاشو باز کردم
جیمین: حالت خوبه
سرشو به معنی اره تکون داد بچه رو گرفتم
جیمین: بهتره بریم
دستشو گرفتم رفتم سمت بیرون داشتم میرفتم جانگ هو جلوم ظاهر شد
جانگ هو: به اقای جیمین... چه زوج خوبی، بهم میایین
جیمین: ببند اون دهن کثیفتو
جانگ هو: جای تشریف میبرین
اسلحه رو گرفت سمته مون
جانگ هو: بهتره یه نفرمون از این جمع بمیره میخواست شلیک کنه ولی قبلش یه نفر دیگه شلیک کرد طرفش بالا رو نگاه کردم
تهیونگ بود بهم علامت داد برم رفتم بیرون سریع سوارشون کردم از اونجا دور شدم با سرعت میرفتم یه نفر با تمام سرعت داشت میامد جلوم تا بخوام کاری کنم محکم سرم خورد به فرمون ماشین تنها چیزی که شنیدم جیغ ایلان بود
چند مین بعد
با سردرد وحشتناکی چشمامو باز کردم جای نا اشنایی بود
پرستار: بهوش اومدید
۶۷.۰k
۱۵ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.