گروگان عشق
گروگان عشق
پارت 74
.
.
.
همه:خنده
6 ساعت بعد
-ساعت 10 بود هممون خسته بودیم. هم رفتیم خرید هم رفتیم شهر بازی و رفتیم ساحل. گوشیمو برداشتم و به جونگ کوک زنگ زدم
مکالمه
-الو
$سلام هیونگ
-سلام کوک
$چیزی شده؟
-نه. میگن بریم یه رستورانی چیزی
$اره بریم
-باشه. پس به جیمین خبر بده
$باشه هیونگ
-فعلا
$فعلا هیونگ
پایان مکالمه
-ماوی بریم رستوران
+بریم
# بریم فست فود بخوریم... کیوت...
-اره پس چی... لبخند...
# اخ جونممم... کیوت...
+بزار ببینم مامانت موافقه یا نه... لبخند...
ماوی داره به بیرون نگاه میکنه و حواسش نیست.
-ماوی. ماوی
+ب.بله
-خوبی؟
+ا.اره
-میگم.. بریم فست فود بخوریم
+اره بریم
-امم.. خسته ای؟
+یه ذره
-میخوای تا وقتی که میرسیم بخواب
+نه.خوبم... لبخند...
# بابا مامان دروغ میگه خیلی خستس... کیوت...
-آاا خودم میدونم دختر کوچولو. ولی چیکار کنیم دیگه... لبخند...
2 ساعت بعد
همه شامشون رو خورده بودن. ماوی توی ماشین خوابیده بود هوا بارونی بود و اهنگی ارومی بخش میشد. ملک هم به بیرون خیره شده بود
10 مین
-رسیدیم خونه. همه ماشینا رو بردیم داخل پارکینگ بعد پیاده شدیم
$اییی شهربازیه چقدر حال داد
-اره
جناب:نخیر خرید از همه بهتر بود
مامان:ساحل بیشتر حال داد
*وایسا ببینم
-... یه ابروش بالاس...
*ماوی کو؟
-اها..ماوی توی ماشین خوابیده
$بیدارش کن بینم. یعنی چی من پشت فرمون دهنم سرویس بشه بعد این واسه خودش بخوابه؟
-به تو اسیبی رسیده؟
$آااا
-پس لطفا ور نزن
$سعی نمیکنم
*بسه دیگه. بریم داخل خونه هوا سرده
-باشه
-رفتم سمت ماشین و در سمت ماوی باز کردم. ماوی رو براید بغل کردم و بردمش داخل خونه
همه دارن به ماوی و تهیونگ نگاه میکنن
-رفتم داخل اتاق و ماوی رو دراز کردم روی تخت. بعد رفتم داخل پارکینگ و خریدارو برداشتم و بردم داخل اتاق. لباسمو عوض کردم و یه شلوارک سفید پوشیدم. چون هوا سرد بود درب بالکن رو بستم. بعد رفتم سمت تخت رفتم بالای بدنم دکمه ها لباس ماوی رو باز کردم و لباسشو دراوردم.
تهیونگ لباس های ماوی رو دراورد بعد بغلش کرد و پتو رو کشید روی خودش و ماوی
صبح
+بیدار شدم دیدم لخت روی تختم. من کی اومدم اینجا؟ چطوری لباسامو دراوردم. اصلا دیشب چیشد؟
-بیدار شدم ولی خوابالود بودم دیدم ماوی بیداره ولی انگار هنگ کرده بود
-ماوی... بم...
+....
-بیبی... بم...
+ب.بله
-بیدار شدی... بم...
+من.. من کی لباسامو دراوردم
-تو در نیاوردی .. من دراوردم... بم...
+تو چیکار کردی؟؟!؟!؟!!؟؟؟!!!
-من. لختت. کردم. از این واضح تر؟... بم...
+راحت باش. اصلا خجالت نکشی
تهیونگ میره بالای بدن ماوی
-برای چی خجالت بکشم. یه جوری میگی انگار تاحالا باهات کاری نکردم.
+چه ربطی داره
-ربطش به اینه که تو مال منی. من هرجور دلم بخواد میتونم ببینمت... بم...
+ولی من نمیخوام
-تو نخوا. من میخوام... بم...
پارت 74
.
.
.
همه:خنده
6 ساعت بعد
-ساعت 10 بود هممون خسته بودیم. هم رفتیم خرید هم رفتیم شهر بازی و رفتیم ساحل. گوشیمو برداشتم و به جونگ کوک زنگ زدم
مکالمه
-الو
$سلام هیونگ
-سلام کوک
$چیزی شده؟
-نه. میگن بریم یه رستورانی چیزی
$اره بریم
-باشه. پس به جیمین خبر بده
$باشه هیونگ
-فعلا
$فعلا هیونگ
پایان مکالمه
-ماوی بریم رستوران
+بریم
# بریم فست فود بخوریم... کیوت...
-اره پس چی... لبخند...
# اخ جونممم... کیوت...
+بزار ببینم مامانت موافقه یا نه... لبخند...
ماوی داره به بیرون نگاه میکنه و حواسش نیست.
-ماوی. ماوی
+ب.بله
-خوبی؟
+ا.اره
-میگم.. بریم فست فود بخوریم
+اره بریم
-امم.. خسته ای؟
+یه ذره
-میخوای تا وقتی که میرسیم بخواب
+نه.خوبم... لبخند...
# بابا مامان دروغ میگه خیلی خستس... کیوت...
-آاا خودم میدونم دختر کوچولو. ولی چیکار کنیم دیگه... لبخند...
2 ساعت بعد
همه شامشون رو خورده بودن. ماوی توی ماشین خوابیده بود هوا بارونی بود و اهنگی ارومی بخش میشد. ملک هم به بیرون خیره شده بود
10 مین
-رسیدیم خونه. همه ماشینا رو بردیم داخل پارکینگ بعد پیاده شدیم
$اییی شهربازیه چقدر حال داد
-اره
جناب:نخیر خرید از همه بهتر بود
مامان:ساحل بیشتر حال داد
*وایسا ببینم
-... یه ابروش بالاس...
*ماوی کو؟
-اها..ماوی توی ماشین خوابیده
$بیدارش کن بینم. یعنی چی من پشت فرمون دهنم سرویس بشه بعد این واسه خودش بخوابه؟
-به تو اسیبی رسیده؟
$آااا
-پس لطفا ور نزن
$سعی نمیکنم
*بسه دیگه. بریم داخل خونه هوا سرده
-باشه
-رفتم سمت ماشین و در سمت ماوی باز کردم. ماوی رو براید بغل کردم و بردمش داخل خونه
همه دارن به ماوی و تهیونگ نگاه میکنن
-رفتم داخل اتاق و ماوی رو دراز کردم روی تخت. بعد رفتم داخل پارکینگ و خریدارو برداشتم و بردم داخل اتاق. لباسمو عوض کردم و یه شلوارک سفید پوشیدم. چون هوا سرد بود درب بالکن رو بستم. بعد رفتم سمت تخت رفتم بالای بدنم دکمه ها لباس ماوی رو باز کردم و لباسشو دراوردم.
تهیونگ لباس های ماوی رو دراورد بعد بغلش کرد و پتو رو کشید روی خودش و ماوی
صبح
+بیدار شدم دیدم لخت روی تختم. من کی اومدم اینجا؟ چطوری لباسامو دراوردم. اصلا دیشب چیشد؟
-بیدار شدم ولی خوابالود بودم دیدم ماوی بیداره ولی انگار هنگ کرده بود
-ماوی... بم...
+....
-بیبی... بم...
+ب.بله
-بیدار شدی... بم...
+من.. من کی لباسامو دراوردم
-تو در نیاوردی .. من دراوردم... بم...
+تو چیکار کردی؟؟!؟!؟!!؟؟؟!!!
-من. لختت. کردم. از این واضح تر؟... بم...
+راحت باش. اصلا خجالت نکشی
تهیونگ میره بالای بدن ماوی
-برای چی خجالت بکشم. یه جوری میگی انگار تاحالا باهات کاری نکردم.
+چه ربطی داره
-ربطش به اینه که تو مال منی. من هرجور دلم بخواد میتونم ببینمت... بم...
+ولی من نمیخوام
-تو نخوا. من میخوام... بم...
۴.۷k
۲۱ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.