آیدل جذاب من پارت ۴ 💫♡
از زبان یورا :
اونشب بهترین شب زندگیم بود داشتم خونه رو مرتب میکردم که یونگی اومد و گف :
_ هائو خوابید توعم برو بخواب اینارو من مرتب میکنم .
+ به همین خیال باش .
_ چقد تو لجبازی هائو راست میگف !
+ من ؟
_ نه من .
+ مزه نریز .
_ نمیریزم .... خب بزار کمکت کنم .
+ تو برو بخواب خودم هستم .
_ برو بابا ببین از کی دارم اجازه میگیرم چرا باید بزرگترین مافیایه جهان از این کوچولو اجازه بگیره خودم میام .
+ بزرگتریننننن مافیایهههه جهاااااااننننن ؟!
_ چیییی ؟
+ تو الان گفتی بزرگترین مافیایه جهان؟
_ نه !
+ چرا گفتی !
_ نگفتم !
+ گفتی خودم شنیدم .
_ مشکل شنوایی داری بیخیال .
+ بعدم مشغول کار شد اوف ول کن نصف شبی شاید توهم زدم .
یونگی کمکم کرد فقط باید بادکنک هایی که هائو با کیک به سقف چسبونده بود رو میکندم صندلی گذاشتم زیر پام و رفتم بالا ولی یهو فهمیدم یکی از پایه های صندلی شکسته و اگه وول بخورم به گور میرم واسه همین یونگی رو صدا زدم تا صندلی رو بگیره بتونم بیام پایین وقتی یونگی اومد زارت زد زیر خنده منم با عصبانیت شدید گفتم :
+ زهر مار بیا کمک کن .
_ باشه باشه 😂🤣🤣🤣
+ یونگی اومد صندلی رو گرف ولی بازم ترس داشتم نمیتونستم بیام پایین واسه همین نزدیک ۲۰ دقیقه ای همینجوری بودیم یونگی که دیگه کلافه شده بود یهو صندلی رو ول کرد و دستمو گرف و پرتم کرد تو بغل خودش و خودش پرت شد رو مبل منم پرت شدم روش .
_ هر دو مون ضربان قلبمون رفته بود بالا تا اینکه به خودمون اومدیم و یورا از روم بلند شد منم پاشدم سریع کارارو کردیم و من رفتم پیش پسرا خوابیدم یورا هم رف پیش هائو خوابید .
ادامه دارد ....
اونشب بهترین شب زندگیم بود داشتم خونه رو مرتب میکردم که یونگی اومد و گف :
_ هائو خوابید توعم برو بخواب اینارو من مرتب میکنم .
+ به همین خیال باش .
_ چقد تو لجبازی هائو راست میگف !
+ من ؟
_ نه من .
+ مزه نریز .
_ نمیریزم .... خب بزار کمکت کنم .
+ تو برو بخواب خودم هستم .
_ برو بابا ببین از کی دارم اجازه میگیرم چرا باید بزرگترین مافیایه جهان از این کوچولو اجازه بگیره خودم میام .
+ بزرگتریننننن مافیایهههه جهاااااااننننن ؟!
_ چیییی ؟
+ تو الان گفتی بزرگترین مافیایه جهان؟
_ نه !
+ چرا گفتی !
_ نگفتم !
+ گفتی خودم شنیدم .
_ مشکل شنوایی داری بیخیال .
+ بعدم مشغول کار شد اوف ول کن نصف شبی شاید توهم زدم .
یونگی کمکم کرد فقط باید بادکنک هایی که هائو با کیک به سقف چسبونده بود رو میکندم صندلی گذاشتم زیر پام و رفتم بالا ولی یهو فهمیدم یکی از پایه های صندلی شکسته و اگه وول بخورم به گور میرم واسه همین یونگی رو صدا زدم تا صندلی رو بگیره بتونم بیام پایین وقتی یونگی اومد زارت زد زیر خنده منم با عصبانیت شدید گفتم :
+ زهر مار بیا کمک کن .
_ باشه باشه 😂🤣🤣🤣
+ یونگی اومد صندلی رو گرف ولی بازم ترس داشتم نمیتونستم بیام پایین واسه همین نزدیک ۲۰ دقیقه ای همینجوری بودیم یونگی که دیگه کلافه شده بود یهو صندلی رو ول کرد و دستمو گرف و پرتم کرد تو بغل خودش و خودش پرت شد رو مبل منم پرت شدم روش .
_ هر دو مون ضربان قلبمون رفته بود بالا تا اینکه به خودمون اومدیم و یورا از روم بلند شد منم پاشدم سریع کارارو کردیم و من رفتم پیش پسرا خوابیدم یورا هم رف پیش هائو خوابید .
ادامه دارد ....
۲.۶k
۲۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.