Pt. 1
Pt. 1
شمشیر تیز و براقش رو بیرون کشید و زیر چونه مرد برد:«برای بار اخر میپرسم از کی دستور گرفتی»
صدای مرد آنچنان میلرزید که حرف زدن براش سخت شده بود چشماش از حدقه بی روز زده بود و با ترس به دختری که جلوش ایستاده بود نگاه میکرد :«ب-ب-باور کن م-من م-مج-مجبور بودم..... اگر مدارک رو نمیدادم اونا خانواده ام رو میکشتن....»
خون جلوی چشم های دختر رو گرفته بود :«خیانت به سازمان یعنی خودکشی، تو یه خیانت کاری، بگو از کی دستور گرفتی عوضی؟!»
مرد سرش رو پایین انداخت و حرفی نزد، اینبار دختر به قدری خشمگین بود که با شمشیر زخم بزرگی روی صورت مرد انداخت، مرد فریاد بلندی از درد کشید دختر شمشیر رو روبه روی صورت مرد گرفت:«از کی دستور گرفتی»
مرد دیگه تحمل نکرد و فریاد زد:«لی سونگ»
دختر شمشیر رو کنار برو از از مرد فاصله گرفت، به یکی از اعضا نگاه کرد و سرش رو با خشم حرکت داد و از اونجا دور شد، صدای التماس های مرد رو میشنید که برای زندگیش تقلا میکرد و در اخر صدای شلیک
━━━━━━ ◦ ❖ ◦ ━━━━━━@xxx_mariafox
"ده سال بعد"
//قوی تر مشت بزن ساتیا
-از این قوی تر؟
//بیا اینجا
دختر نفس زنان به سمت زن رفت و درحالی که سعی میکرد بدنش رو ایستاده نگه داره به زن نگاه کرد
-بله خانم کیم
//برای پرونده جدید باید بدنت قوی باشه ، این پرونده خیلی برام مهمه و تو برام مهمتری تو یکی از قویترین کارمندای منی نمیخوام از دستت بدم، یکم استراحت کن بعد ادامه بده
ساتیا به خانم کیم نگاه میکرد که به سمت در خروج میرفت، وقتی در بسته شد خودش رو روی زمین انداخت و چشماش رو بست
به حرف های خانم کیم فکر میکرد، دوباره بلند شد و اینبار قویتر تمرین کرد، وقتی تمرین تموم شد صدای دست زدن شنید به سمت در چرخید که خانم کیم رو دید :«این همون چیزی بود که نیاز داشتم»
ساتیا لبخند بزرگی از ذوق زد و تعظیم کرد
)نویسنده: کیم ماریا مینسو(
━━━━━━ ◦ ❖ ◦ ━━━━━━
روی مبل چرمی مشکی نشست، خانم کیم پرونده قرمز رنگی رو برداشت و بهش داد، اروم ورق میزد و مطالب هر صفحه از ورق رو با دقت میخوند
≡نام : لی مینهو
پدر : لی هاجون
شغل : دفتر دار شرکت عطر سازی کازوما
توضیحات : از ساعت 10 الی 3 نیمه شب در کلاب های bdxsm مشغول تفریحه، درحال حاضر اون کلاب رو خریده و مدیر اونجاست...
#لینو #مینهو #استری_کیدز
شمشیر تیز و براقش رو بیرون کشید و زیر چونه مرد برد:«برای بار اخر میپرسم از کی دستور گرفتی»
صدای مرد آنچنان میلرزید که حرف زدن براش سخت شده بود چشماش از حدقه بی روز زده بود و با ترس به دختری که جلوش ایستاده بود نگاه میکرد :«ب-ب-باور کن م-من م-مج-مجبور بودم..... اگر مدارک رو نمیدادم اونا خانواده ام رو میکشتن....»
خون جلوی چشم های دختر رو گرفته بود :«خیانت به سازمان یعنی خودکشی، تو یه خیانت کاری، بگو از کی دستور گرفتی عوضی؟!»
مرد سرش رو پایین انداخت و حرفی نزد، اینبار دختر به قدری خشمگین بود که با شمشیر زخم بزرگی روی صورت مرد انداخت، مرد فریاد بلندی از درد کشید دختر شمشیر رو روبه روی صورت مرد گرفت:«از کی دستور گرفتی»
مرد دیگه تحمل نکرد و فریاد زد:«لی سونگ»
دختر شمشیر رو کنار برو از از مرد فاصله گرفت، به یکی از اعضا نگاه کرد و سرش رو با خشم حرکت داد و از اونجا دور شد، صدای التماس های مرد رو میشنید که برای زندگیش تقلا میکرد و در اخر صدای شلیک
━━━━━━ ◦ ❖ ◦ ━━━━━━@xxx_mariafox
"ده سال بعد"
//قوی تر مشت بزن ساتیا
-از این قوی تر؟
//بیا اینجا
دختر نفس زنان به سمت زن رفت و درحالی که سعی میکرد بدنش رو ایستاده نگه داره به زن نگاه کرد
-بله خانم کیم
//برای پرونده جدید باید بدنت قوی باشه ، این پرونده خیلی برام مهمه و تو برام مهمتری تو یکی از قویترین کارمندای منی نمیخوام از دستت بدم، یکم استراحت کن بعد ادامه بده
ساتیا به خانم کیم نگاه میکرد که به سمت در خروج میرفت، وقتی در بسته شد خودش رو روی زمین انداخت و چشماش رو بست
به حرف های خانم کیم فکر میکرد، دوباره بلند شد و اینبار قویتر تمرین کرد، وقتی تمرین تموم شد صدای دست زدن شنید به سمت در چرخید که خانم کیم رو دید :«این همون چیزی بود که نیاز داشتم»
ساتیا لبخند بزرگی از ذوق زد و تعظیم کرد
)نویسنده: کیم ماریا مینسو(
━━━━━━ ◦ ❖ ◦ ━━━━━━
روی مبل چرمی مشکی نشست، خانم کیم پرونده قرمز رنگی رو برداشت و بهش داد، اروم ورق میزد و مطالب هر صفحه از ورق رو با دقت میخوند
≡نام : لی مینهو
پدر : لی هاجون
شغل : دفتر دار شرکت عطر سازی کازوما
توضیحات : از ساعت 10 الی 3 نیمه شب در کلاب های bdxsm مشغول تفریحه، درحال حاضر اون کلاب رو خریده و مدیر اونجاست...
#لینو #مینهو #استری_کیدز
۱.۳k
۰۶ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.