سناریو درخواستی
سناریو درخواستی
•
میشه یه سناریو درباره اعضا بی تی اس بنویسی که عضو هشتمیم، راجبه اینکه وقتی تو یه جشنواره جا برای نشستن نیست و به ما میگن بیا رو پاهام بشین ما میریم رو پاهاشون میشینیم و لباسمونم بازه...
(عکس لباس هم خودشون درخواست داده بودن)
•
namjoon: لبخند ملیحی زده بود اما از رفتارش معلوم بود خجالت کشیده لپاش قرمز شده بود و مدام پوزخند میزد.
𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒
jin:
ویو جین
کاش بتونم دلشو به دست بیارم...
𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒
suga: با حرکتی نشسته، براید استایل بغلت کرده بود و برای اینکه پ.اهات دیده نشه، کت چرم مشکیشو روی بدنت انداخت
𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒
j-hope: خیلی خوشحال بود و ذوق کرده بود یه بوسه ی کوچیک و یواشکی، جوری که دوریینا نگیرن به لپت زد
𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒
jimin: یکم گرمه*استرس. پوزخند*و بعد از گفتن این حرف بطری آب معدنی کنارشو سر کشید
𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒
V: نگاهی به باریکی کمرت انداخت و انگشت اشارش رو روی کمرت بازی میداد...نقطه ضعفت رو میدونست، قلقلکت اومد و سریع پاشدی... و صدای صنده ی تهیونگ همه جا پیچید
𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒
kook: چقد سبکییی! مثل پر کاهییی
ات: یااا
لبخندی زد و دست راستشو دور کمرت کمی حلقه کرد و به ترقوه هات زل زد
•
میشه یه سناریو درباره اعضا بی تی اس بنویسی که عضو هشتمیم، راجبه اینکه وقتی تو یه جشنواره جا برای نشستن نیست و به ما میگن بیا رو پاهام بشین ما میریم رو پاهاشون میشینیم و لباسمونم بازه...
(عکس لباس هم خودشون درخواست داده بودن)
•
namjoon: لبخند ملیحی زده بود اما از رفتارش معلوم بود خجالت کشیده لپاش قرمز شده بود و مدام پوزخند میزد.
𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒
jin:
ویو جین
کاش بتونم دلشو به دست بیارم...
𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒
suga: با حرکتی نشسته، براید استایل بغلت کرده بود و برای اینکه پ.اهات دیده نشه، کت چرم مشکیشو روی بدنت انداخت
𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒
j-hope: خیلی خوشحال بود و ذوق کرده بود یه بوسه ی کوچیک و یواشکی، جوری که دوریینا نگیرن به لپت زد
𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒
jimin: یکم گرمه*استرس. پوزخند*و بعد از گفتن این حرف بطری آب معدنی کنارشو سر کشید
𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒
V: نگاهی به باریکی کمرت انداخت و انگشت اشارش رو روی کمرت بازی میداد...نقطه ضعفت رو میدونست، قلقلکت اومد و سریع پاشدی... و صدای صنده ی تهیونگ همه جا پیچید
𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒𓂃𓈒
kook: چقد سبکییی! مثل پر کاهییی
ات: یااا
لبخندی زد و دست راستشو دور کمرت کمی حلقه کرد و به ترقوه هات زل زد
۳.۷k
۱۸ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.