I wanna be a dad🧸💙 p⁷
ترس تموم وجودمو برداشته بود...تا از سرویس اومدیم بیرون دیدیم یه بچه انگار بغل یکی از اعضاس که داره سوار ون میشه...اون.. اون رائون بود!
.
.
.
هانول « چیکار کنم دانهی؟ تا اینا بخوان پی قضیه رو بگیرن خیلیییی طول میکشه...
دانهی « هانول بابا آروم باش دست دزد نیافته که، پیش باباشه...ناراحت نباش بذار این سه ماه تعطیلی پیش نامجون و گروهش باشه تا بعدش یکاری میکنم...
هانول «دردسر نشه یوقت؟
دانهی « نه بابا...دیدی که ماموره گفت منجیرشون اجازه دادن فعلا پیششون بمونه... هانول اینبار به نامجون اعتماد کن...اون پدرشه... شایذ خودش ندونه ولی این تغییری توی حقیقت ایجاد نمیکنه
خو بسه دیه🗿👍🏻
.
.
.
هانول « چیکار کنم دانهی؟ تا اینا بخوان پی قضیه رو بگیرن خیلیییی طول میکشه...
دانهی « هانول بابا آروم باش دست دزد نیافته که، پیش باباشه...ناراحت نباش بذار این سه ماه تعطیلی پیش نامجون و گروهش باشه تا بعدش یکاری میکنم...
هانول «دردسر نشه یوقت؟
دانهی « نه بابا...دیدی که ماموره گفت منجیرشون اجازه دادن فعلا پیششون بمونه... هانول اینبار به نامجون اعتماد کن...اون پدرشه... شایذ خودش ندونه ولی این تغییری توی حقیقت ایجاد نمیکنه
خو بسه دیه🗿👍🏻
۳۶.۰k
۱۵ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.