(از زبان دمتریوس)
(از زبان دمتریوس)
خیلی خوشگل شده بود
نمیدونستم چطوری توصیفش کنم
زیبا... با شخصیت... مهربون... با وقار
دمتریوس: ب..ب... بیا بریم داخل
هلن: باشه
مادرم(ملیندا) یهو میاد
ملیندا: سلام
دمتریوس: سلام
ملیندا:.. شما؟
هلن: سلام من هلن الن هستم
ملیندا: از اشنایی با شما خوشبختم
هلن: همچنین
دمتریوس؛.. ما بریم برای جشن تمرین کنیم
ملیندا: باشه
دمتریوس: خب.. تمرین و شروع کنیم؟
هلن: اره
یک اهنگ کلاسیک پخش میکنم
دستمو دور کمر هلن میپیچم
و با اونیکی دستم دستشو میگیرم
هلن دستشو میزاره روی شونم
شروع به رقصیدن میکنیم
چند دقیقه بعد:
بالاخره تمرینمون تموم میشه
همو ول میکنیم
یهو صدای دست زدن یکی میاد
به خودمون میایم
مادرم بود
دمتریوس: شما اینجا چیکار میکنید...
ملیندا: خیلی خوب رقصیدید
هلن: ممنونم از تعریفتون
ملیندا: خواهش میکنم.. حتما حسابی خسته شدید برید سالن پذیرایی منم الان میام
دمتریوس: چشم
وارد سالن پذیرایی شدیم
ساکت مونده بودیم
ملیندا اومد
خدمت کار با یک سینی قهوه اومد
هلن: ممنونم
خدمت کار: خواهش میکنم
ملیندا: شما داخل مدرسه ی ایدن هستید
هلن: بله...
دمتریوس: جزو دانش اموز های برتر هست
ملیندا: واقعا؟ چه عالی..
هلن تو ذهنش: چرا باید همچین چیزی رو بگه
ملیندا: از کی با دمتریوس اشنا شدی؟
هلن: از همون سال اولی که در مدرسه ی ایدن بودم
ملیندا: واقعا؟ چطوری؟
هلن: خب...
12 سال پیش:(از زبان هلن)
روز اول مدرسه بود
خیلی تنها بودم
هیچکس با من دوست نمیشد
: سلام دختره مو زرد
هلن: این مو زرد اسم داره
: خب اسمت چیه
هلن؛ چرا میخوای بدونی؟
: که باهات دوست بشم
چشمام برق زد
هلن: من هلنم
: منم لیا هستم
بهش نگاه کردم
چه موهای ابیه خوشگلی داشت
یهو یک پسر با موهای قهوه ای و یک پسر دیگه با موهای مشکی میان سمتمون
: شما دوتا کی هستید
لیا: من لیا مانوبان هستم
: و تو کله زرد
هلن: من کله زرد نیستم
: ولی موهات زرده
هلن: ولی دوست ندارم کسی بهم بگه کله زرد
: کله زرد کله زرد کله زرد کله زرد کله زرد کله زرد
عصبی میشم دستامو مشت میکنم و از جام بلند میشم
هلن: این کله زردی که میبینی اسمش هلن هست.. کله بادومی
: این کله بادومیم دمتریوس نام داره کله لیمویی
لیا: شما کی هستید
: من... من متیو هستم
لیا: چه جالب
دمتریوس: خوشحال میشم بگم که منو تو باهم رقیبیم
هلن: همچنین
متیو: بچه ها دعوا نکنید
هلن و دمتریوس همزمان: تو ساکت
لیا: هم با متیوعه
هلن و دمتریوس همزمان: تو یکی هم ساکت
لیا؛ ای بابا
دمتریوس: فعلا کله لیمویی
هلن: خدافظ...
12 سال بعد:(از زبان دمتریوس)
ملیندا: پس اول باهم بد بودید
هلن: بله... هنوزم..
دمتریوس: هستیم
ملیندا میخنده
ملیندا: چه جالب...
هلن به ساعتش نگاه میکنه
هلن: بهتره من برم مادرم نگرانم میشه ملیندا: باشه عزیزم هلن: مرسی که منو به خونتون دعوت کردید ملیندا: خواهش میکنم
هلن: خدافظ... دمتریوس: خدافظ...
هلن میره ملیندا: دختر خوبیه دمتریوس: تو مدرسه نه ملیندا: نخیرم خوبه
دمتریوس: من باهاش 12 سال همکلاسی بودم ملیندا: 12 سالم عاشقش بودی دمتریوس: چی نخیر
ملیندا: باشه تو راست میگی دمتریوس: معلومه که من راست میگم
پایان قسمت 3
خیلی خوشگل شده بود
نمیدونستم چطوری توصیفش کنم
زیبا... با شخصیت... مهربون... با وقار
دمتریوس: ب..ب... بیا بریم داخل
هلن: باشه
مادرم(ملیندا) یهو میاد
ملیندا: سلام
دمتریوس: سلام
ملیندا:.. شما؟
هلن: سلام من هلن الن هستم
ملیندا: از اشنایی با شما خوشبختم
هلن: همچنین
دمتریوس؛.. ما بریم برای جشن تمرین کنیم
ملیندا: باشه
دمتریوس: خب.. تمرین و شروع کنیم؟
هلن: اره
یک اهنگ کلاسیک پخش میکنم
دستمو دور کمر هلن میپیچم
و با اونیکی دستم دستشو میگیرم
هلن دستشو میزاره روی شونم
شروع به رقصیدن میکنیم
چند دقیقه بعد:
بالاخره تمرینمون تموم میشه
همو ول میکنیم
یهو صدای دست زدن یکی میاد
به خودمون میایم
مادرم بود
دمتریوس: شما اینجا چیکار میکنید...
ملیندا: خیلی خوب رقصیدید
هلن: ممنونم از تعریفتون
ملیندا: خواهش میکنم.. حتما حسابی خسته شدید برید سالن پذیرایی منم الان میام
دمتریوس: چشم
وارد سالن پذیرایی شدیم
ساکت مونده بودیم
ملیندا اومد
خدمت کار با یک سینی قهوه اومد
هلن: ممنونم
خدمت کار: خواهش میکنم
ملیندا: شما داخل مدرسه ی ایدن هستید
هلن: بله...
دمتریوس: جزو دانش اموز های برتر هست
ملیندا: واقعا؟ چه عالی..
هلن تو ذهنش: چرا باید همچین چیزی رو بگه
ملیندا: از کی با دمتریوس اشنا شدی؟
هلن: از همون سال اولی که در مدرسه ی ایدن بودم
ملیندا: واقعا؟ چطوری؟
هلن: خب...
12 سال پیش:(از زبان هلن)
روز اول مدرسه بود
خیلی تنها بودم
هیچکس با من دوست نمیشد
: سلام دختره مو زرد
هلن: این مو زرد اسم داره
: خب اسمت چیه
هلن؛ چرا میخوای بدونی؟
: که باهات دوست بشم
چشمام برق زد
هلن: من هلنم
: منم لیا هستم
بهش نگاه کردم
چه موهای ابیه خوشگلی داشت
یهو یک پسر با موهای قهوه ای و یک پسر دیگه با موهای مشکی میان سمتمون
: شما دوتا کی هستید
لیا: من لیا مانوبان هستم
: و تو کله زرد
هلن: من کله زرد نیستم
: ولی موهات زرده
هلن: ولی دوست ندارم کسی بهم بگه کله زرد
: کله زرد کله زرد کله زرد کله زرد کله زرد کله زرد
عصبی میشم دستامو مشت میکنم و از جام بلند میشم
هلن: این کله زردی که میبینی اسمش هلن هست.. کله بادومی
: این کله بادومیم دمتریوس نام داره کله لیمویی
لیا: شما کی هستید
: من... من متیو هستم
لیا: چه جالب
دمتریوس: خوشحال میشم بگم که منو تو باهم رقیبیم
هلن: همچنین
متیو: بچه ها دعوا نکنید
هلن و دمتریوس همزمان: تو ساکت
لیا: هم با متیوعه
هلن و دمتریوس همزمان: تو یکی هم ساکت
لیا؛ ای بابا
دمتریوس: فعلا کله لیمویی
هلن: خدافظ...
12 سال بعد:(از زبان دمتریوس)
ملیندا: پس اول باهم بد بودید
هلن: بله... هنوزم..
دمتریوس: هستیم
ملیندا میخنده
ملیندا: چه جالب...
هلن به ساعتش نگاه میکنه
هلن: بهتره من برم مادرم نگرانم میشه ملیندا: باشه عزیزم هلن: مرسی که منو به خونتون دعوت کردید ملیندا: خواهش میکنم
هلن: خدافظ... دمتریوس: خدافظ...
هلن میره ملیندا: دختر خوبیه دمتریوس: تو مدرسه نه ملیندا: نخیرم خوبه
دمتریوس: من باهاش 12 سال همکلاسی بودم ملیندا: 12 سالم عاشقش بودی دمتریوس: چی نخیر
ملیندا: باشه تو راست میگی دمتریوس: معلومه که من راست میگم
پایان قسمت 3
۱.۸k
۱۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.