WINNER 13
-یعنی تو واقعا فکر کردی اون هر*زه رو بهت ترجیح میدم؟
+فکر نکردم .. دیدم
مینهو خندش گرفته بود
-و حتی فرصت ندادی برات توضیح بدم
همینطور که دستشو روی رون لخت دختر میکشید ادامه داد
-پدرم میخواد بازم با یه ازدواج تجاری سود کنه ..
+میخوان مجبورت کنن با اون ازدواج کنی؟..
-من بهشون گفتم یکی دیگه رو دوست دارم .. و اون بازم ادامه داد .. میدونی .. شاید اگه درموردت باهاش حرف بزنم بیخیال شه
+هاها .. بابات تو حالت عادیم از من خوشش نمیاد انگار تو این عمارت اضافیم ..
-اضافی؟ یه آدم اضافی اینجا باشه خود عوضیشه
-من این قضیه رو درست میکنم .. توام کارت اون مرتیکه .. جونگینو میدی دست من ، باشه قاصدک کوچولو؟
-و یه مسئله دیگه ..
دختر با تعجب گفت
+چی؟
-وقتی طبقه ی پایین بودیم خودتم اشاره کردی که هنوز جوابی بهم نداده بودی ..
فکر کنم حدود ۱ هفته از شب تولدت گذشته .. خب؟
+خب؟
-قرار نیست جواب بگیرم ازت؟
بعد از اینکه مینهو این رو پرسید سوآ بدون حرفی لباشو روی لبای پسر گذاشت و شروع به بوسیدنش کرد
مینهو دستاشو روی کمر سوآ گذاشته بود و دختر هم دستشو دور گردن اون حلقه کرده بود ..
از هم جدا شدن و صورتاشونو توی همون فاصله ی نزدیک نگهداشته بودند که مینهو خندید
-این چی بود؟
+دوستت دارم ... لی مینهو ..
پسر دوباره سطحی بوسیدش
-منم دوستت دارم ..
---
نور که به چشماش میتابید باعث بیدار شدنش شد ، توی جاش چرخید که صورت غرق در خواب مینهو رو کنارش دید
تازه یادش اومد دیشب با گریه ازش خواست پیشش بمونه ..
چند ثانیه یه صورت پسر خیره شد که چشماشو باز کرد
+صبح بخیر ..
-صبح بخیر
چند دقیقه طول کشید تا لود شه
بعد با به یاد آوردن حرفای دیشب سوآ خندید
-تو حالت خوبه ؟
+یاا منظورت چیه
-نمیدونم .. حتما من بودم که دیشب شبیه یه بچه گربه که گم شده ، شده بودم و میگفتم کابوس میبینم
+مسخره نکن عهه
-ببخشید ببخشید .. حالا واقعا خوبی؟ دیشب بازم کابوس دیدی؟
+عام .. چیزی یادم نمیاد .. دیشب آروم بودم
مینهو پوزخندی زد و گفت
-چون من پیشت بودم .. مگه نه؟
دختر از روی تخت بلند شد
+خدایا ..
-یاا جواب منو بده
+شاید..
پوزخند پیروزمندانه ای زد
-اگه کسی منو این ساعت با این وضع ببینه که از اتاقت بیرون میرم چه فکری میکنه ..
سوآ از توی سرویس کوچیک کنار اتاق تقریبا جیغ زد
+منظورت چیهه
-خودت میدونی منظورم چیه ..
+منحرف
+پاشو برو بیرون اصلا
-چه مهمون نواز
از سرویس اومد بیرون و ادامه داد
+خب چی بگم بهتت
پسر بالاخره از جاش بلند شد
هنوز پیرهن سفید رنگ و شلوار مشکی دیشب تنش بود
کت و کرواتشو از روی صندلی برداشت گفت
-دارم میرم الان خوشحالی؟
+آره خیلی ، الان بروو
-خیلی خب .. بااشه
وقتی مطمئن شد مینهو از اتاق رفته بیرون سمت حموم رفت
---
با سر و وضع به هم ریخته ای از اتاق سوآ بیرون رفت که صدای کسی متعجبش کرد
: خوش گذشت؟!
-شـ... شما اینجا چیکار میکنین؟
+فکر نکردم .. دیدم
مینهو خندش گرفته بود
-و حتی فرصت ندادی برات توضیح بدم
همینطور که دستشو روی رون لخت دختر میکشید ادامه داد
-پدرم میخواد بازم با یه ازدواج تجاری سود کنه ..
+میخوان مجبورت کنن با اون ازدواج کنی؟..
-من بهشون گفتم یکی دیگه رو دوست دارم .. و اون بازم ادامه داد .. میدونی .. شاید اگه درموردت باهاش حرف بزنم بیخیال شه
+هاها .. بابات تو حالت عادیم از من خوشش نمیاد انگار تو این عمارت اضافیم ..
-اضافی؟ یه آدم اضافی اینجا باشه خود عوضیشه
-من این قضیه رو درست میکنم .. توام کارت اون مرتیکه .. جونگینو میدی دست من ، باشه قاصدک کوچولو؟
-و یه مسئله دیگه ..
دختر با تعجب گفت
+چی؟
-وقتی طبقه ی پایین بودیم خودتم اشاره کردی که هنوز جوابی بهم نداده بودی ..
فکر کنم حدود ۱ هفته از شب تولدت گذشته .. خب؟
+خب؟
-قرار نیست جواب بگیرم ازت؟
بعد از اینکه مینهو این رو پرسید سوآ بدون حرفی لباشو روی لبای پسر گذاشت و شروع به بوسیدنش کرد
مینهو دستاشو روی کمر سوآ گذاشته بود و دختر هم دستشو دور گردن اون حلقه کرده بود ..
از هم جدا شدن و صورتاشونو توی همون فاصله ی نزدیک نگهداشته بودند که مینهو خندید
-این چی بود؟
+دوستت دارم ... لی مینهو ..
پسر دوباره سطحی بوسیدش
-منم دوستت دارم ..
---
نور که به چشماش میتابید باعث بیدار شدنش شد ، توی جاش چرخید که صورت غرق در خواب مینهو رو کنارش دید
تازه یادش اومد دیشب با گریه ازش خواست پیشش بمونه ..
چند ثانیه یه صورت پسر خیره شد که چشماشو باز کرد
+صبح بخیر ..
-صبح بخیر
چند دقیقه طول کشید تا لود شه
بعد با به یاد آوردن حرفای دیشب سوآ خندید
-تو حالت خوبه ؟
+یاا منظورت چیه
-نمیدونم .. حتما من بودم که دیشب شبیه یه بچه گربه که گم شده ، شده بودم و میگفتم کابوس میبینم
+مسخره نکن عهه
-ببخشید ببخشید .. حالا واقعا خوبی؟ دیشب بازم کابوس دیدی؟
+عام .. چیزی یادم نمیاد .. دیشب آروم بودم
مینهو پوزخندی زد و گفت
-چون من پیشت بودم .. مگه نه؟
دختر از روی تخت بلند شد
+خدایا ..
-یاا جواب منو بده
+شاید..
پوزخند پیروزمندانه ای زد
-اگه کسی منو این ساعت با این وضع ببینه که از اتاقت بیرون میرم چه فکری میکنه ..
سوآ از توی سرویس کوچیک کنار اتاق تقریبا جیغ زد
+منظورت چیهه
-خودت میدونی منظورم چیه ..
+منحرف
+پاشو برو بیرون اصلا
-چه مهمون نواز
از سرویس اومد بیرون و ادامه داد
+خب چی بگم بهتت
پسر بالاخره از جاش بلند شد
هنوز پیرهن سفید رنگ و شلوار مشکی دیشب تنش بود
کت و کرواتشو از روی صندلی برداشت گفت
-دارم میرم الان خوشحالی؟
+آره خیلی ، الان بروو
-خیلی خب .. بااشه
وقتی مطمئن شد مینهو از اتاق رفته بیرون سمت حموم رفت
---
با سر و وضع به هم ریخته ای از اتاق سوآ بیرون رفت که صدای کسی متعجبش کرد
: خوش گذشت؟!
-شـ... شما اینجا چیکار میکنین؟
۵.۹k
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.